ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۵ - خلاصی یافتن اهلیا زن گوتم که به دعای شوهر سنگ شده بود از قدم مبارک رام
چنین تا بر در دیری رسیدند
بتی افتاده اندر خاک دیدند
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۷ - دیدن حوض پر آب و نیلوفر و چیدن گلها رام و سیتا با یکدیگر
مگر زان هر دو نیلوفر دمیدند
که مهر و ماه را همدوش دیدن د
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۶ - روان شدن هنونت با جمع میمونان و رفتن در غار و یافتن سوم برتهارا
چو دیده بسته یکدم آرمیدند
به دم خود را فراز کوه دیدند
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۵ - رخصت شدن هونت از سیتا و جنگ کردن با دیوان
دم اندر نای زرین در دمیدند
یلان آهنین جان صف کشیدند
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۵ - رخصت شدن هونت از سیتا و جنگ کردن با دیوان
هنون چون دید دیوان صف کشیدند
به سر وقت اجل خصمان رسیدند
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۱ - فرستادن راون سک و سارن دیوان را به جاسوسی لشکر رام و حقیقت شنیدن لشکر رام را از آن جاسوس و قلعه بندی کردن راون
ز بس چار آینه در بر کشیدند
چو عکس از آینه ز آهن دمیدند
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۲ - آمدن اندر با دیوته های هر سه لوک به مبارکبادی رام
پریزادان چو این مژده شنیدند
مبارکباد گویان در رسیدند
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۳ - پیدایش کش از کاه پشته به دعای عابد
ز طفلی قد برنایی کشیدند
به سرحد جوانی در رسیدند
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۷ - جنگ لچمن با لو و کش و خسته شدن لچمن به دست ایشان
به حکم آن دلیران بر دویدند
همه شمشیر شیرافکن کشیدند
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در مذمت دزدی که خانه سیدا را غارت کرد
چو این غوغای من یاران شنیدند
به دل پرسی مرا یک یک رسیدند
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی
چو ختمِ آفرینش آدمی بود
به آخر نوعِ انسان آفریدند
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۴۶ - النفس الاماره و رئوسها
که ملک از حق و خلق او را عبیدند
بقدر حق خود ز او مستفیدند
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۲۷ - باغ کربلا
به مقتل از قفایش سر بریدند
تن او را به خاک وخون کشیدند
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۹۲ - دشت بلاخیز
تو را لب تشنه، سر از تن بریدند
تن پاکت به خاک و خون کشیدند
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۶ - در زهد حضرت عیسی
عنان گفتگو را میکشیدند
ز آنجا تا لب دریا رسیدند
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۸۸ - فقیران تا به مسجد صف کشیدند
فقیران تا به مسجد صف کشیدند
گریبان شهنشاهان دریدند
چو آن آتش درون سینه افسرد
مسلمانان به درگاهان خزیدند
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۲۵ - مرا در عصر بی سوز آفریدند
مرا در عصر بی سوز آفریدند
بخاکم جان پر شوری دمیدند
چو نخ در گردن من زندگانی
تو گوئی بر سر دارم کشیدند