برادر جان مگر رفته به خوابی!
که زینب را نمی گویی جوابی
برایت درد دل تا کی شمارد
چه خواب است اینکه بیداری ندارد
ولی حق داری ای جان برادر!
که میدانم نداری در بدن سر
چرا؟ ازتن جدا گشته سر تو
چرا؟ صد پاره گشته پیکر تو
به همراه تو از شهر مدینه
در اینجا آمدم ای بی قرینه!
فلک آواره کرد از خانمانم
فراقت زد شرر، برجسم و جانم
تو چون رفتی از این دنیای فانی
نخواهم بی تو دیگر زندگانی
امان از درد بی درمان زینب
اجل کو، تا بگیرد جان زینب
پس از تو کوفیان، بردند یکجا
تمام هستی ما را به یغما
چه ظلمی کوفیان با ما نمودند
عجب مهمان نوازی ها نمودند
تو را لب تشنه، سر از تن بریدند
تن پاکت به خاک و خون کشیدند
زدند آتش، سراسر خیمه ها را
به بازو ریسمان، بستند ما را
تو و این کوفه، این دشت بلا خیز
من و شام خراب محنت انگیز
تو باش اینجا مصاحب با جوانان
من اندر شام، غمخوار یتیمان
تو و این نوخطان نورسیده
من و این مادران داغدیده
تو اینجا باش با عباس و اکبر
من و کلثوم و لیلای مکدر
برادر جان تو اینجا باش آرام
خداحافظ که من رفتم سوی شام
برادر جان در این دامان مقتل
تو باش و ساربان پست و بجدل
از این آتش که «ترکی» را به جان است
زغم سوز نهان او عیان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر گفتگو بین زینب و برادرش حسین است. زینب به حسین میگوید که آیا او در خواب است که به او جوابی نمیدهد. او از درد و عذاب جدایی حسین شکایت میکند و به وضعیت دشوار خود و خانوادهشان اشاره میکند. زینب از ظلم کوفیان و ستمهایی که بر آنها رفته، سخن میگوید و به یاد میآورد که چگونه حسین را در کربلا با تشنگی و بیرحمی کشتهاند. او از درد بیپایان خود و یتیمان خانوادهاش میگوید و به حسین میفهماند که بدون او نمیتواند زندگی کند. او در نهایت برادرش را وداع میکند و به سوی شام میرود، در حالی که همچنان با دلتنگی و غم از حسین یاد میکند.
هوش مصنوعی: برادر عزیز، نکند که خواب رفتهای! که زینب را بیپاسخ گذاشتهای.
هوش مصنوعی: درد دل تو دیگر حساب و کتابی ندارد، چون این خواب بیدار شدن ندارد.
هوش مصنوعی: ای برادر عزیز! حق داری که احساس کنی، زیرا میدانم که در وجودت چیزی کم است.
هوش مصنوعی: چرا سر تو از بدنت جدا شده است؟ چرا وجود تو به صد تکه تقسیم شده؟
هوش مصنوعی: من به همراه تو از شهر مدینه به اینجا آمدهام، ای کسی که نشانهای از خود نداری!
هوش مصنوعی: آسمان مرا از خانهام ویران کرده است و جداییات دلی آتشین در وجودم به وجود آورده.
هوش مصنوعی: وقتی تو از این دنیای زودگذر رفتی، دیگر بدون تو زندگی کردن برایم ممکن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: زینب در رنج عمیق و بیپایانی گرفتار است و به شدت به مرگ نزدیک شده است، به گونهای که به نظر میرسد این درد بیچارهای جان او را میگیرد.
هوش مصنوعی: بعد از تو، مردم کوفه همه چیز ما را به نابودی بردند.
هوش مصنوعی: کوفیان با ما چه ظلمی کردند و چقدر به ظاهر مهماننوازی کردند.
هوش مصنوعی: تو را با تشنگی و بیرحمی کشتند و بدن پاکت را در خاک و خون کردند.
هوش مصنوعی: آتش را روشن کردند و تمام خیمهها را آتش گرفتند، و ما را با بند و ریسمان به هم بستند.
هوش مصنوعی: تو و این کوفه، این سرزمین پر از بلای من و شام، جایی پر از درد و رنج.
هوش مصنوعی: تو در اینجا در کنار جوانان من باش و در شام به یتیمان دلگرمی بده.
هوش مصنوعی: تو و این جوانان تازهکار در کنار من و این مادران اندوهگین قرار دارید.
هوش مصنوعی: تو اینجا با عباس و اکبر من، و همچنین کلثوم و لیلا که ناراحت هستند، باش.
هوش مصنوعی: برادر عزیز، در اینجا بمان و استراحت کن. خداحافظ، من به سوی شام میروم.
هوش مصنوعی: ای برادر عزیز، تو در این مکان که نهایت آرزوی توست، قرار داری و مانند یک سرباز خسته و خرافاتی احساس میکنی.
هوش مصنوعی: این شعلهای که «ترکی» را میسوزاند، نشانگر غم نهانی است که به وضوح قابل مشاهده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.