نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او
اگر نه ز آهن و سنگ است رویم
وفا از سنگ و آهن چند جویم؟
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۱ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
به نازی روم را در جستجویم
به بویی باختن در گفتگویم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۰ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین
مرا پرسی که چونی زارزویم
چو میدانی و میپرسی چه گویم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۷ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو
ز تو بیروزیام خوانند و گویم
مرا آن به که من بهروز اویم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب
ز هر زاغی به جز چشمی نجویم
به هر زیفی جز احسنتی نگویم
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۴) حکایت دیوانۀ خاموش
چنین گفت او که حرفی با که گویم
چو مردم نیست پاسخ از که جویم
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه
بجز حق هیچ دانی، زان چه جویم
گرانی گفت نکنم زان چه گویم
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۸) حکایت عبدالله مبارک با غلام
چو او میبیندم روشن چه گویم
چو او به داند از من من چه جویم
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود
سیُم چون جای تیغِ کوه جویم
ز تیغ کوه آن با تو بگویم
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد
چوآن بت را تو داری من چه جویم
چو او با تست من ترک که گویم
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
رسن در گردنم بند و برویم
درافکن پس بکش بر چار سویم
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
ازین غم آنچه میآید برویم
همه ناشسته رویان را بشویم
عطار » بلبل نامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
ز بلبل نامه بیتی چند گویم
چو آب رفته باز آمد به جویم
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۰ - درشتی نمودن باز بلبل را و خواندن بسلیمان علیه السلام
به بلبل گفت بشنو تا چه گویم
حدیثی خوش گذشته باز جویم
عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید
در آن وحدت چرا پیوند جویم
تویی مطلوب و طالب چند گویم
عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
فرو میکرد از غم خون برویم
ندانم این سخنها چون بگویم
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
اگر بودی ازآنجا رنگ و بویم
نبودی رنگ و بوی گفت و گویم
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
چرا شرمت نمیآید ز رویم
که گویی تا ببرّد شاه مویم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را
بسستی چون همی بینی چو مویم
بسختی چند گویی پیش رویم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
مشو در تاب از جسم چو مویم
مشو در خط ز کین من چو رویم