گنجور

 
عطار

به بلبل گفت بشنو تا چه گویم

حدیثی خوش گذشته باز جویم

جوانان گر ببوسند دست پیران

به پیری پای بوسندش امیران

چو می‌نامد به صد لطف و به صد ناز

چو ترکان یا ز تندی کرد آغاز

بزد چنگال و او را در هوا برد

به چنگالش دو سه نوبت بیفشرد

چو بلبل دید کار از دست رفته

ز پای افتاده یار از دست رفته