گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

فلک از عکس چون دریای خون شد

زمین از پای اسبان چون ستون شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

در آن تاریک شب خسرو برون شد

شبیخون کرد و دشمن سر نگون شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

دلش در عشق گل دریای خون شد

بزیر دست عشق او زبون شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل

 

چو چتر خسرو انجم نگون شد

لب دریای گردون جوی خون شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۱ - رسیدن نامۀ گل بخسرو

 

ز بس کز چشم خسروشاه خون شد

بیک ره نامهٔ گل لاله گون شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۲ - آمدن فرّخ بترکستان بطلب گل

 

چنان بیهوش گشت و سرنگون شد

که از شادی ندانست او که چون شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۵ - رزم خسرو با شاپور

 

همه روی زمین دریای خون شد

فلک بروی چو طشتی سرنگون شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۵ - رزم خسرو با شاپور

 

شبی فرّخ بر خسرو درون شد

مگر آن شب بتزویر و فسون شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو

 

چگویم من که گل زین حال چون شد

در آتش اوفتاد و غرق خون شد

عطار
 

عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۱۱ - در بیان و شرف علم فرماید

 

عمل با علم و با اخلاص چون شد

ز نورش زهرهٔ شیطان بخون شد

عطار
 

عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲۱ - در بیان اقسام اهل ایمان

 

اگر شیخ تو زین عالم برون شد

ترا ناگفته احوالت که چون شد

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳ - در معراج حضرت خاتم صلی الله علیه و آله

 

ز چار و پنج و شش آنجا برون شد

همه کون و مکان را رهنمون شد

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۴ - در اعیان جان و در اعیان آن فرماید

 

دم حق زد کسی کز خود برون شد

حقیقت این دم او را رهنمون شد

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۹ - هم در این معنی بنوع دیگر فرماید

 

میی کان هر که خورد از خود برون شد

اگر عاقل بود عین جنون شد

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۳ - در اشاره به کتب و تألیفات خود فرماید

 

هر آنکس را که دنیا شد زبون شد

چو عیسی بر فلک بر گو که چون شد

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید

 

بدروازه رسید ودر درون شد

بتقدیر خدا او خود زبون شد

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید

 

هر آنکو در چنین چاهی درون شد

بچاه هستی خود سرنگون شد

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴ - در ثنای احدیت و فنای بشریت فرماید

 

نمانده عقل و عشقت رهنمون شد

از آن جان و دلت دریای خون شد

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۴ - در صفت پیر دانا و حکایت اسرار کردن کل با او فرماید

 

عنان عقل از دستم برون شد

چو دریا این دلم پر موج خون شد

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۱ - در اثبات ذات و دل گوید

 

سوی دنیا نظر کرد و برون شد

مر او را جبرئیلش رهنمون شد

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode