چنان مستم کنون در روی ساقی
که درمستی نخواهم ماند باقی
چنان مستم که پای از سر ندانم
بجز ساقی در این رهبر ندانم
چنان مستم که ساقی پیش بینم
ولیکن دید ساقی خویش بینم
چنان مستم درینجان فنا من
که میبینم همه عین بقا من
ز مستی در همه کون و مکانم
اناالحق میزند عین العیانم
حقیقت شیخ ازین می باز خور تو
گذر کن بعد از این از ماه و خور تو
حقیقت شیخ ازین یک جرعه کن نوش
بجز او جملگی گردد فراموش
حقیقت شیخ از این جرعه خبردار
که در مستی به بینی روی دلدار
منم مست و شده ازدست اینجا
از آنم جام بشکسته است اینجا
بده جامی دگر ساقی به از این
نه جای تلخ جای خوب و شیرین
اگر من جام بشکستم تو جامی
دگر ده تا بیابم زود نامی
اگر من جام بشکستم دراینجا
تو جامی ده در اینجا گه مصفا
اگر من جام بشکستم حقیقت
درون جام دیدم دید دیدت
درون جام میبینم ترا من
کشیدم از تو پر جور و جفا من
درون جام میبینم رخ تو
همی بینم ز جام فرخ تو
توی جانا اناالحق گوی ما را
که گردان کردهٔ چونگوی ما را
توی جانا درون جان نهانی
اناالحق میزنی باقی تو دانی
ز مستی شیخ ما را دار معذور
که طاقت طاق شد درجان منصور
ز مستی شیخ هستی یافتستم
یقین جانان ز مستی یافتستم
ز مستی شیخ من عین عیانم
از آن اندر نشان بینشانم
زمستی در صفاتم بیشکی ذات
ز ذاتم مست کرده جمله ذرات
همه ذرات من از مستی عشق
اناالحق میزنند از هستی عشق
همه ذرات من از روی جانان
بماندستند مست روی جانان
همه ذرات من اینجا عیانند
ازین مستی حقیقت جان جانند
همه ذرات من درتست اعیان
نخواهد ماند یاد دوست پنهان
از آن جرعه که ساقی داد بشکست
حقیقت نیست شد دیگر شده هست
دمادم جام خواهم خورد اینجا
که ازمستی بمانده فرد اینجا
دمادم جام خواهم من از این خورد
که خواهم بود دائم در جهان فرد
دمادم جام خواهم خورد معنی
کزین جامم بکل دیدار مولا
دمادم نوش خواهم کرد این جام
که میبینم در او آغاز و انجام
نظرکن هان و جام آخر به بینم
که به آمد ز جام اولینم
ز ساقی مر مرا جام است اینجا
ز ساقی مر مرا کامست در کام
چو کام دل ز ساقی یافتستم
در اینجا خویش باقی یافتستم
بخواهد خواند آخر تا ابد من
حقیقت فارغ از هر نیک و بد من
نخواهم ماند اینجا گاه باقی
ولکین مینخواهد ریخت ساقی
درین حیرت که منصور است سرمست
نگاهی میکند اندر سرمست
بدست یار دست خویش بیند
حقیقت جام می در پیش بیند
چنان درپاکی او مست آمد
که دست یارش اندر دست آمد
چو من از روی جانان زار و مستم
بت خود در بر جانان شکستم
بت من لاجرم بشکست و جان شد
حقیقت بت پرست اینجا عیان شد
بت ما لاجرم بشکست دلدار
پس آنگه بت پرست آمد پدیدار
چنان مستم که بت بشکسته بینم
حقیقت خویش را پیوسته بینم
منم شیخا حقیقت بت شکسته
ز ننگ و نام دنیا باز رسته
درین معنی منم هشیار معنی
قلندروار اندر دار دنیا
قلندر در جهان منصور آمد
که از جان و جهان او دور آمد
چو رخت افکندهام این لحظه بر در
از آنم در ره معنی قلندر
قلندر وار اینجا پاکبازم
که در پاکی حقیقت پاکبازم
میان پاکبازان در خرابات
گذشتم من ز تقلید خرافات
میان پاکبازان رند و مستم
کزو گردم حقیقت هر چه هستم
خرابات فنادان و درو رو
ز من این نکتههای بکر بشنو
اگر خواهی شدن سوی خرابات
نمیگنجد در اینجا عین طامات
اگر خواهی شدن جان بر کف دست
نهٔ دلدار چون گردی تو سرمست
بجانی جرعهٔ اینجا به جز تو
اگر میشایدت کلی بخور تو
بصد جان جرعهٔ اینجا فروشند
همه تقلید اینجا چون بپوشند
در آن خمخانه کان منصور دیده است
که غمهاراسرار نور دیده است
اگر راهت دهند آنجا حقیقت
نگنجد اندر آنجا گه طبیعت
در آن خمخانه چون رفتی فنا شو
ز بود خویش آنگه آشنا شو
چو ساقی اندر آن خمخانه بینی
تو عقل و دین و دل دیوانه بینی
بجز از دست ساقی می مخور باز
که گرداند ترا ساقی سرافراز
ز دست ساقی ار جامی بنوشی
زمانی تن زن آنجا درخموشی
خموشی کن مرو بیرون ز خود تو
وگر نه میبریزی خون خود تو
در آن خمخانه بنگر جمله عشاق
که ایشان گشته ازمستی می طاق
در آن خمخانه بنگر سالکان را
فداکردی بکلی جسم و جان را
در آن خمخانه بنگر واصل ای یار
یقین منصور آنجا واصل یار
چو منصور است ساقی بسکه باشد
بجز او اندر اینجاگه چه باشد
میی دارد در آن خمخانهٔ عشق
که بیشک آن خورد دیوانهٔ عشق
میی دارد که گر خوردی نمیری
اگر تو خود گدا یا شاه و میری
میی دارد که جان بخش حیاتست
در آن می بیشکی دیدار ذاتست
میی کان هر که خورد از خود برون شد
اگر عاقل بود عین جنون شد
میی کان هر که خورد از دید معنی
برون تا زد ز جان دردید معنی
میی کان هر که خورد از عین دیدار
شود از هر دوعالم ناپدیدار
میی کان هر که خورد از لاعیان شد
ولی در صورت اینجاگه عیان شد
میی کان هر که خورد از گفت و گو رست
بماند تا ابد اینجایگه مست
میی کان هر که خورد از خود فناشد
پس آنگه در فنا دید خدا شد
میی کان هر که خورد اینجای الحق
زند مانند من هم او اناالحق
حقیقت هر که را این آرزویست
درین معنی چه جای گفت و گویست
در اینجا گفتگو گر میکنی باز
درون شو تا به بینی ای سرافراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از مستی و عشق عارفانه است که شاعر در آن به سر میبرد. او به ساقی (مظهر عشق و آگاهی) اشاره میکند و میگوید که در این مستی به حقیقت هستی پیبرده است. شاعر از احساسات عمیق و زوال خود از دنیای مادی و در عوض، وجود عشق و حقیقتی جاودانه صحبت میکند. او در این مستی، خود را بینهایت نزدیک به معشوق میبیند و احساس میکند که به یک نوع وحدت با او رسیده است. شاعر به خوانندگان توصیه میکند که از این حقیقت شیرین بهرهمند شوند و در جستجوی معنای عمیقتری از وجود و عشق باشند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که در این حالت مستی، شناخت واقعی از خود و معشوق به دست میآید و فراموشی از دنیا و مادیات ضرورتی نیست.
هوش مصنوعی: من اکنون چنان سرمست و شادابم که دیگر هیچ تلاشی برای باقی ماندن در این حالت نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: من به قدری غرق در شادی و نشئهام که نمیدانم قدمهایم از کجا شروع میشود و تنها راهنمایم در این مسیر، ساقی است که مشروبات را به من میدهد.
هوش مصنوعی: من به قدری سرمست هستم که گویی ساقی را میبینم، اما در واقع فقط خودم را میبینم.
هوش مصنوعی: من آنقدر در اینجا غرق در حالت مستی و فنا هستم که میتوانم همه چیز را همچون وجودی جاودانه ببینم.
هوش مصنوعی: از شدت مستی، در تمام جهان و هر جا حضور دارم و حالت را به وضوح احساس میکنم.
هوش مصنوعی: حقیقت شیخ را از این شراب به دست آور، پس از این از ماه و خورشید بگذر.
هوش مصنوعی: اگر تنها یک جرعه از حقیقت شیخ بنوشی، تمام چیزهای دیگر به فراموشی سپرده میشوند.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که حقیقت و معرفت واقعی از طریق یک تجربه عمیق و ناب به دست میآید. زمانی که فرد در حال نشئه و مستی است، ممکن است تجربیات و احساسات عمیقتری درباره عشق و معشوقش پیدا کند. در واقع، این حالت مستی به او کمک میکند تا به درک بهتری از واقعیتها و معنای عشق برسد.
هوش مصنوعی: من دلیت شنیدم و به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم. اینجا احساس میکنم که به سختی میتوانم خودم را کنترل کنم و به نظر میرسد که همه چیز دچار اختلال شده است. جام من شکسته و نمیتوانم از آن استفاده کنم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی دیگر به من بده، چون اینجا جای تلخی است و بهتر است جای خوب و شیرین باشد.
هوش مصنوعی: اگر من جام را بشکنم، تو جام دیگری به من بده تا بتوانم زودتر نامی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر من در اینجا جام را بشکنم، تو هم در اینجا جامی دیگر به من بده که پاک و زلال باشد.
هوش مصنوعی: اگر من ظرفی را بشکنم، در حقیقت درون آن ظرف چیزی را میبینم که نشاندهنده دید تو است.
هوش مصنوعی: درون جام، چهره تو را میبینم و در واقع من تو را از دامن بدیها و ستمهای خودم دور کردهام.
هوش مصنوعی: درون جام، چهره تو را میبینم و از این جام خوشبختی تو را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: ای جانا، به ما بگو که چه کسی ما را به سوی خود کشانده است و در دل ما این سخن حق را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: ای جان من، در درون جان تو، حقیقتی را بیان میکنی که تنها تو از آن آگاهی داری.
هوش مصنوعی: به خاطر مستی شیخ ما را ببخشید، زیرا در جان منصور، طاقت ما به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: از حال drunkenness (مستی) عارفانه شگفتی یافتم و مطمئن شدم که جانان (محبوب) را نیز از همین حال مستی دریافت کردهام.
هوش مصنوعی: از حالت مستی شیخ، به وضوح میبینم که چگونه میتوانم در میان آنها نشان دهم.
هوش مصنوعی: من به صفاتم مملو از خودم هستم، به طوری که تمام اجزای وجودم را مست کرده است.
هوش مصنوعی: تمام وجود من تحت تأثیر عشق به خداوند است و این عشق باعث شده که احساس وجود و هستیام به شدت افزایش یابد.
هوش مصنوعی: تمام وجود من به خاطر محبوبم شیدا و سرمست شده است.
هوش مصنوعی: تمام وجود من در اینجا به وضوح نمایان است و از این حالت سرمستی، حقیقت وجودم را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که تمام وجود و جزئیات من در تو قرار دارد و هیچ چیز از من به یاد دوست پنهان نخواهد ماند. به عبارت دیگر، همه چیز من به عشق و یاد آن دوست وابسته است و در او خلاصه میشود.
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که ساقی به ما داد، حقیقت شکسته و تغییر کرده است و دیگر آنچه بود نیست.
هوش مصنوعی: هر لحظه میخواهم در اینجا باده بنوشم، زیرا از شدت شادی و مستی، فردا در این مکان چیزی از من باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر لحظهای که بیدار هستم، دوست دارم از این جام بنوشم، زیرا میخواهم همیشه در جهان باقی بمانم.
هوش مصنوعی: هر لحظه میخواهم نوشیدن از جام عشق را ادامه دهم، زیرا از این جام به طور کامل به دیدار معبود خود نائل میشوم.
هوش مصنوعی: مدام این جام را مینوشم، چون میبینم در آن سرآغاز و پایان همه چیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن و ببین، من میخواهم آخرین جام را ببینم، چون از جام اولی به سراغش آمدهام.
هوش مصنوعی: در اینجا از ساقی میخواهم که برایم جام بیاورد و همچنین از او میخواهم که برایم آرزوها و خواستههایم را برآورده کند.
هوش مصنوعی: وقتی که از ساقی خواستههایم را برآورده دیدم، در اینجا احساس آرامش و رضایت حاصل کردم.
هوش مصنوعی: او تا ابد به حقیقت خود میانجامد و از هر قضاوت خوب و بد آزاد است.
هوش مصنوعی: نمیخواهم در اینجا بمانم، ولی با این حال، باید منتظر ریختن جام از دست ساقی باشم.
هوش مصنوعی: در این گیجی و شگفتی، منصور با نگاهی سرشار از نشاط، به سرمستی خود توجه میکند.
هوش مصنوعی: با کمک یار، انسان میتواند حقیقت را بشناسد و در زندگیاش لحظات شیرین و دلپذیری را تجربه کند.
هوش مصنوعی: او به قدری پاک و معصوم است که احساس میکند دست یارش به طور طبیعی و بدون تلاش در دستانش قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: وقتی من به خاطر عشق محبوبم نیمه جان و سرمست هستم، بت خود را در آغوش محبوبم ترک کردم.
هوش مصنوعی: بت من ناچار شکسته شد و جان از آن جدا گردید، و اکنون حقیقت پرستش بت در اینجا آشکار شده است.
هوش مصنوعی: محبوب من بیگمان دل را شکست، پس از آن بتی که پرستش میکردم، به وضوح نمایان شد.
هوش مصنوعی: من آنقدر در حالت نشئگی و سرخوشی هستم که میتوانم واقعیت وجود خود را به وضوح و دائماً مشاهده کنم، بهگونهای که احساس میکنم همه چیز را میشکنم و از پردهها و محدودیتها رها شدهام.
هوش مصنوعی: من دینی هستم که از حقیقت به شناخت رسیدهام و به خاطر شرم و نام دنیوی از آن رهایی یافتهام.
هوش مصنوعی: من در این مفهوم، آگاه و متوجه هستم، مانند یک قلندر آزاد که در دنیای مادی زندگی میکند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، شخصی آزاد و روحانی به نام قلندر وجود دارد که به خاطر تعلق نداشتن به دنیا و امور آن، از جان و زندگی مادی خود فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: این لحظه که در دروازه نشستهام و زندگیام را رها کردهام، به دنبال درک حقیقت و معنا هستم.
هوش مصنوعی: من در این مکان مانند یک عارف و پاکباز هستم، چرا که در حقیقت و پاکی، خودم را پاکباز میدانم.
هوش مصنوعی: من در جمع افراد با طینت پاک و نیک در مکانهای ناچیز و ناپاک گذر کردم و از پیروی از باورهای بیاساس و خرافی دوری جستم.
هوش مصنوعی: در بین انسانهای پاک و باصفا، من هم شخصی سرشار از شوق و شور هستم که از حقیقت وجودم آگاه میشوم.
هوش مصنوعی: در میخانه، فنا شدن را بشناس و از من این نکات تازه و ناب را بشنو.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به میکده بروی و در آنجا خود را رها کنی، اینجا جایی نیست که بتوانی به آنجا برسی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی عاشق شوی، باید عشق را در وجودت حس کنی و مانند دلدار با تمام وجود به آن بپردازی؛ چون در این حالت، سرشار از شادی و سرمستی خواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر جز تو کسی در اینجا مست میشود، پس تو میتوانی کلی از این نوشیدنی را بنوشی.
هوش مصنوعی: در اینجا تمام مردم به جان خریدار این جرعهها هستند و هرکس که لباس اینجا را بپوشد، باید از دیگران تقلید کند.
هوش مصنوعی: در آن میخانهای که منصور شاهد اسرار است، غم و شادی به وضوح مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو را به جایی ببرند، حقیقت در آنجا وجود ندارد، زیرا آن مکان تحت تأثیر طبیعت است.
هوش مصنوعی: زمانی که وارد خمخانه میشوی، از خودخواهی و وجود خود بگذری و سپس با حقایق و دیگران آشنا شوی.
هوش مصنوعی: وقتی که تو ساقی را در آن میخانه ببینی، عقل و دین و دل را در حالتی مست و دیوانه مییابی.
هوش مصنوعی: غیر از اینکه به دست ساقی مینوشی، دوباره چیزی نخور، زیرا ساقی با فخر و افتخار تو را به حالتی میآورد که دیگران نمیتوانند.
هوش مصنوعی: اگر از دست ساقی جرعهای بنوشی، لحظاتی بعد خواهی دید که جسم معشوقت در سکوت و آرامش به سر میبرد.
هوش مصنوعی: سکوت کن و از خودت خارج نشو، وگرنه به خودت آسیب خواهی زد.
هوش مصنوعی: در آن میخانه، نگاه کن به همه عاشقان که همه از مستی در حال بیقراری و خُماری هستند.
هوش مصنوعی: به آن جایی که سالکان مینشینند، نگاه کن؛ تو تمام وجودشان، جسم و جانشان را به خاطر عشق فدای آنجا کردهای.
هوش مصنوعی: به آن میخانه نگاه کن، ای محبوب، مطمئن باش که منصور هم در آنجا حضوری دارد.
هوش مصنوعی: ساقی که در اینجا حضور دارد، همانند منصور است و به قدری بزرگ و برتر است که در میان دیگران هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: در خمخانهای که به عشق مختص است، میای وجود دارد که یقیناً تنها دیوانهای که درگیر عشق است، آن را مینوشد.
هوش مصنوعی: میگوید اگر از آن می بنوشی، هیچ نمیمیری، فرقی ندارد که تو یک گدا باشی یا یک شاه، چون این می، برای همه زندهگیساز است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نوشیدنیای وجود دارد که روح و زندگی را در دل خود دارد و در آن، بدون شک، ملاقات و آشنایی با حقیقت و ذات اصلی پیدا میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که از این شراب بنوشد، از خود خارج میشود. اگر او آدم عاقل و خردمندی باشد، به عین جنون و دیوانگی دچار میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که از آن مینوشد، به دید واقعی و معانی عمیق زندگی دست مییابد و از دنیای مادی فراتر میرود و به حقیقت وجود پی میبرد.
هوش مصنوعی: نوشیدنیای وجود دارد که هر کس از آن بنوشد، چنان غرق در زیبایی و حقیقت میشود که از هر دو جهان ناپدید میگردد.
هوش مصنوعی: هرکس که از این شراب بنوشد، به مقام و مرتبهای دست مییابد، ولی در واقعیت، آنچه که خود را نشان میدهد، در اینجا نمایان میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که از گفتوگو و سخن به سراغ مییابد، تا ابد در اینجا از مستی و شادمانی دور خواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از می بنوشد، خود را از بین میبرد و پس از آن در این نابودی، خدا را میبیند.
هوش مصنوعی: هر کس که از این می بنوشد، به حقیقت درمییابد و حالتی مشابه من پیدا میکند؛ مانند من، او نیز به حقایق عمیق دست مییابد.
هوش مصنوعی: حقیقت یک آرزوی مشترک برای همه افراد است و در این زمینه هیچ نیازی به بحث و گفتگو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر در اینجا صحبت میکنی، دوباره به درون خودت نگاهی بنداز تا قدرت و سربلندی خود را بهتر ببینی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.