فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
بدو در انده از شادی فزونست
دل دانا به دست او زبونست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
تو خود دانی که ویس امروز چونست
به خوبی از همه خوبان فزونست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
نژاد خویشتن دانی که چونست
به هنگام بلندی سر نگونست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین
نگر تا زاری اندر نامه چونست
که بر عنوان او دریای خونست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى
دروغست آنکه جان در تن ز خونست
مرا خون نیست جانم مانده چونست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهء ششم اندر نواختن و خواندن دوست
نگویی حال آن بیچاره چونست
که بی من در میان موج خونست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهء هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
چو روزم پاک چون شب تیره گونست
شبم از تیرگی بنگر که چونست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهء هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
خبر دارید کان دلبد چونست
کمست امروز مهرش یا فزونست

باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۱
شیرمردی بدم دلم چه دونست
اجل قصدم کره و شیر ژیونست
ز موشیر ژیان پرهیز میکرد
تنم وا مرگ جنگیدن ندونست

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶
مرا دانی که بیتو حال چونست
به هر مژگان هزاران قطره خونست
تنم در بند هجر تو اسیرست
دلم در دست عشق تو زبونست
غم عشق تو در جان هیچ کم نیست
[...]

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
به آه عنبرینم بین که چونست
که عقد عنبرینهام پر ز خونست

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین
غمش را کز شکیبائی فزونست
من غمخواره میدانم که چونست

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۰ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین
جگر در تاب و دل در موج خونست
گر آری رحمتی وقتش کنونست

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۵ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو
بدانجان کز چنین صد جان فزونست
که جانم بیتو در غرقاب خونست

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۴ - چگونگی فلک
حسابی را کزین گنبد برونست
جز ایزد کس نمیداند که چونست

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب
مبین کاتشگهی را رهنمونست
عبارت بین که طلق اندود خونست

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود
یکی دیگر بداد و گفت چونست
چنین گفت او که این یک هم فزونست

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۳) حکایت مرد ترسا و شیخ بایزید
هزاران زهره و دل آب و خونست
که تا بیرون شود این کار چونست

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۴) حکایت سلطان محمود با ایاز
چو قدر روی میبینی که چونست
چرا مَنلت بپای سرنگونست

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس میخواست
کسی کو در میان خاک و خونست
چرا سر میکشد چون سرنگونست
