گنجور

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - بامداد شیرین

 

گزیدی لب گهی از خود نهفته

شکستی رنگ و رویش رفته رفته

عرفی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۸ - ادامه

 

روان شد چون گلستان شکفته

به دامن گرد حسن از راه رفته

نوعی خبوشانی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۴ - صفت بهار و شرح حال خویش در زندان و خاتمه

 

به زخم از خرمی مرهم گرفته

غم و شادی چو گل در هم شکفته

نوعی خبوشانی
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تعریف اکبرآباد و باغ جهان آرا

 

چو گل خوشبوی و خوشروی و شکفته

متاع صبر عاشق پاک رفته

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در تعریف کشمیر و توصیف راه آن

 

شنیدم باغبان از وی شنفته

که گفته این حدیث و راست گفته

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر

 

به خاک آن سرو را دیدم چو خفته

قضا می گفت در گوشم نهفته

سلیم تهرانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - در تعریف خواجه شفیع نقاش

 

تبسم بر لبش راز نهفته

ز رویش گل کند رنگ شکفته

سیدای نسفی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » قصه سلطان محمود غزنوی با غلامش

 

غرض در شهر شد آن راز گفته

علم زد آتش در دل نهفته

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » قصه سلطان محمود غزنوی با غلامش

 

ز کار عشق آن ماه دو هفته

ز سلطان باز پرسد رفته رفته

طبیب اصفهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱

 

شکار کبک و آهو روز رفته

کشیک چی بوده شب را هم نخفته

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۶

 

هر آن شه زاده یک خدمت گرفته

چو پروین گرد آن ماه دو هفته

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۷

 

امیرزاده به نزد شاه رفته

نیاید او به خوی این ماه و هفته

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۲

 

زعدلت بره پیش گرگ خفته

که را یارا که حرف جبر گفته؟

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۳

 

ز عدل او غنم با شیر خفته

که را قدرت که حرف جبر گفته؟

قائم مقام فراهانی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۲۱ - یوم الجمعه

 

هر آن رازیست ماند از وی نهفته

هر آن حرفی که هست او جمله گفته

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۳ - وفات اسکندر

 

ز دانایان اسرار نهفته

نشد این گوهر ناسفته سفته

صامت بروجردی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۵

 

کُسی چون غنچه دیدم نو شکفته

گلی چون نرگس اما نیم خفته

ایرج میرزا
 
 
۱
۴
۵
۶