عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۷) حکایت جوان گناه کار و ملایکۀ عذاب که برو موکّلند
خطاب آید که ای در عین مستی
بیا در ما گریز از جمله رستی
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
کنون تو ای پسر چیزی که جستی
همه در تست و تو در کار سستی
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۵) حکایت مرد ترسا که مسلمان شد
بمردی رَو دران دینی که هستی
که نامردیست در دین بت پرستی
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۷) حکایت گبر که پُل ساخت
در آب افکند خویش آتش پرستی
که تا در دین او ناید شکستی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن
زدی شه در عصای زال دستی
وزان چاه بلا آسان برستی
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۱) حکایت اسکندر و کلمات حکیم بر سر او
نه ازگنج آگهی اینجا که هستی
نه آگه تا که آنجا میفرستی
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون
مگر هشتاد سال آتش پرستی
گرفته بود پیشه جَور و مستی
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون
بگفت این و در آتش برد دستی
که در موئیش نامد زان شکستی
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱) حکایت کیخسرو و جام جم
چو بی کشتی تو در دریا نشستی
بگوید با تو دریا آنچه هستی
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
تو خود در پیشِ چشم خود نشستی
ز پیش چشم خود برخیز و رستی
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او
در آن آبِ حیوان را که جُستی
اگرچه این زمان زو دست شُستی
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۶) حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر
وگر بکشی مرا در تن درستی
نجاتی باشدم از دستِ هستی
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد
شبانروزی دلی پر خون چو مستی
همه بر درگه سلطان نشستی
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱۲) حکایت سلطان محمود با پیرزن
بیار انبان چو سر محکم ببستی
به پیش اسبِ من نِه باز رستی
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۴) حکایت اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی
ترا صد گنج حق داده زهستی
تو با شیطان بهم خورده زمستی
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری
اگر تو این چنین مُردی برستی
وگرنه تا قیامت پای بستی
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱۱) حکایت مجنون و لیلی
مرا در جملهٔ اقلیمِ هستی
همین نقدست و دیگر تنگدستی
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱) حکایت آن حیوان که آن را هَلوع خوانند
وگر نه تو نه هشیاری نه مستی
بمانی جاودان آتش پرستی
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱) حکایت شیخ با ترسا
تو زان خود بده چون تنگدستی
وزان او همه بستان و رَستی
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱) حکایت شیخ با ترسا
بخودرایی تو خودرای و مستی
برآی از خود خدا را باش و رستی