نشسته بود کیخسرو چو جمشید
نهاده جامِ جم در پیشِ خورشید
نگه میکرد سرّ هفت کشور
وز آنجا شد به سَیر هفت اختر
نماند از نیک و بد چیزی نهانش
که نه در جام جم میشد عیانش
طلب بودش که جامِ جم ببیند
همه عالم دمی درهم ببیند
اگرچه جملهٔ عالم همیدید
ولی در جام جام جم نمیدید
بسی زیر و زبر آمد در آن راز
حجابی مینشد از پیشِ او باز
بهآخر گشت نقشی آشکارا
که در ما کی توانی دید ما را؟
چو ما فانی شدیم از خویشتن پاک
که بیند نقشِ ما در عالم خاک؟
چو فانی گشت از ما جسم و جان هم
ز ما نه نام ماند و نه نشان هم
تو باشی هرچه بینی ما نباشیم
که ما هرگز دگر پیدا نباشیم
چو نقش ما به بینقشی بَدَل شد
چه جویی نقش ما؟ چون با ازل شد
همه چیزی بهما زان میتوان دید
که ممکن نیست ما را در میان دید
وجود ما اگر یک ذرّه بودی
هنوز آن ذرّه در خود غرّه بودی
نبیند کس ز ما یک ذرّه جاوید
که از ذرّه نگردد ذرّه خورشید
اگر از خویش میجویی خبر تو
بمیر از خود مکن در خود نظر تو
اگرچه لعبتان دیده خردند
ولی از خویشتن پیش از تو مردند
ازان یک ذرّه روی خود ندیدند
که تا بودند مرگ خود گُزیدند
ازان پیوسته خویش از عز نبینند
که خود را مردگان هرگز نبینند
اگر در مرگ خواهی زندگانی
گمان زندگانی مرگ دانی
اگر خواهی تو نقش جاودان یافت
چنان نقشی به بینقشی توان یافت
کنون گر همچو ما خواهی چو ما شو
بهترک خود بگو از خود فنا شو
حصاری از فنا باید درین کوی
وگرنه بر تو زخم آید ز هر سوی
چو کیخسرو ازان راز آگهی یافت
ز ملک خویش دست خود تهی یافت
یقینش شد که ملکش جز فنا نیست
که در دنیا بقا را هم بقا نیست
چو صحرای خودی را سدِّ خود دید
قبای بیخودی بر قدِّ خود دید
چو مردان ترک مُلکِ کمبقا گفت
شهادت گفت و بر دست فنا خفت
مگر لهراسپ آنجا بود خواندش
بجای خویش در ملکت نشاندش
بهغاری رفت و بُرد آن جام با خویش
بهزیر برف شد دیگر میندیش
کسی کاو غرق شد از وی اثر نیست
وزو ساحلنشینان را خبر نیست
تو هم در عین گردابی بمانده
نمیدانی که در خوابی بمانده
که تو با ما یخی بر آفتابی
و یا کف گِلی بر روی آبی
چو بی کشتی تو در دریا نشستی
بگوید با تو دریا آنچه هستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، کیخسرو نشسته و به جام جم نگاه میکند تا سرنوشت هفت کشور را ببیند. او میخواهد تمامی حقایق عالم را ببیند، اما متوجه میشود که در جام جم چیزی پنهان نیست و همه چیز را میتواند بیند ولی نقش واقعی خویشتن را نمیتواند شناسایی کند. او به این نتیجه میرسد که برای دیدن خود و حقیقت هستی، باید از خود و خویشتن بگذرد. کیخسرو با درک فانی بودن دنیا و خود، در نهایت به فناء خود میرسد و به جهانی دیگر میپیوندد. او درک میکند که تنها در نبود خویش میتواند به حقیقت و جاودانگی برسد. این متن به مفهوم فنا و خودشناسی و ضرورت رها شدن از خود تاکید دارد.
هوش مصنوعی: کیخسرو مانند جمشید نشسته بود و جامی که نماد قدرت و پادشاهی است، در برابر نور خورشید قرار داده بود.
هوش مصنوعی: او به تماشای راز و رمز هفت سرزمین نشسته بود و از آن نقطه به گردش و سفر هفت ستاره پرداخت.
هوش مصنوعی: هیچ چیز از خوبیها و بدیها پنهان نمانده است، آنچنان که در جام جم (آئینه جادو) نمیتوان آن را نمایان کرد.
هوش مصنوعی: او آرزو داشت که مانند جامِ جم، جهانی را در یک لحظه در همه زیباییها و شگفتیهایش مشاهده کند.
هوش مصنوعی: اگرچه همهٔ چیزها را در جهان میدید، اما در جام جمشید نتوانست چیزی را ببیند.
هوش مصنوعی: در آن راز، اتفاقات زیادی رخ داد و هیچ پوششی نتوانست او را پنهان کند.
هوش مصنوعی: در پایان، تصویری به وضوح نمایان شد که دیگران نمیتوانند ما را در آن ببینند.
هوش مصنوعی: وقتی ما از خود و وجود خود رهایی یابیم و به مرحلهای از فنا برسیم، دیگر چه کسی میتواند تصویر و نشانی از ما در این دنیای مادی ببیند؟
هوش مصنوعی: وقتی که جسم و روح ما به فنا میرسد، دیگر نه نامی از ما باقی میماند و نه اثری.
هوش مصنوعی: هر وقت تو حضور داشته باشی، هیچ چیز دیگری را نمیبینی؛ چون ما هرگز دوباره پیدا نخواهیم شد.
هوش مصنوعی: وقتی که ما به حالت بیوجودی تبدیل شدیم، چه چیزی را از ما طلب میکنی؟ چون این حالت پیوندی با آغاز ازل دارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی را که میتوان دید، تنها از طریق وجود ما قابل مشاهده است و بدون ما هیچ چیز نمیتواند دیده شود.
هوش مصنوعی: اگر وجود ما تنها یک ذره هم بود، آن ذره همچنان در خود متکبر و مغرور بود.
هوش مصنوعی: هیچ کس از ما ذرهای ابدیت را نمیبیند، چرا که هیچ ذرهای نمیتواند از نور خورشید دور شود.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شناخت خود هستی، باید از خود و خودخواهیهایت فاصله بگیری و به درون خودت ننگری.
هوش مصنوعی: هرچند بازیگران به تماشای تو آمدهاند، اما قبل از تو از خودشان دست کشیدهاند.
هوش مصنوعی: آنها حتی ذرهای از زیبایی و روشنی چهره خود را ندیدند و به همین خاطر، مرگ را برگزیدند.
هوش مصنوعی: آنهایی که از عزت و احترام خودشان بیخبرند، هرگز نمیتوانند خود را در حالتی مرده و بیارزش ببینند.
هوش مصنوعی: اگر در مرگ به زندگی فکر کنی، بدان که زندگی نیز به مرگ وابسته است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به یاد و ماندگاری دائمی دست یابی، باید آنچنان بیادعا و بیتکلف باشی که در دلها جا بگیری.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند ما باشی، باید به روش ما عمل کنی و از خودخواهی دست برداری. خودت را فدای هدف بزرگتری کن.
هوش مصنوعی: برای اینکه در این مسیر آسیب نبینی، باید خود را از خطرات و نابودیها دور نگهداری.
هوش مصنوعی: وقتی کیخسرو از آن راز آگاه شد، متوجه شد که از سلطنت خود چیزی ندارد.
هوش مصنوعی: او به یقین رسید که پادشاهیاش تنها به فنا و زوال ختم میشود، چون در این دنیا حتی ماندگاری هم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی به خودشناسی رسید و موانع درونش را مشاهده کرد، توانست بر پیشروی خود غلبه کند و در عین حال، به معنای فراتر از خود دست یابد.
هوش مصنوعی: مانند مردان، که در زندگیهای کوتاه برتری را تجربه میکنند، او نیز با شجاعت به شهادت رسید و به آغوش فنا رفت.
هوش مصنوعی: مگر لهراسپ در آنجا حضور داشت، آنگاه او را به جای خود خواند و در سرزمینش نشاند.
هوش مصنوعی: او به غاری رفت و آن جام را با خود برد و زیر برف پنهان شد، دیگر به آن فکر نکن.
هوش مصنوعی: کسی که در دریا غرق شده، دیگر نشانی از او باقی نمیماند و ساحلنشینان هیچ اطلاعی از او ندارند.
هوش مصنوعی: شما هم مانند یک گرداب در حال حرکت هستید و خودتان نمیدانید که در حالت خواب و بیخبری قرار دارید.
هوش مصنوعی: تو به ما مانند یخ هستی که در مقابل آفتاب ذوب میشود یا مانند کف گلی بر روی آب که به آسانی ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که بیکشتی و تنها در دریا نشستهای، دریا با تو گفتوگو میکند و آنچه را که هستی، به تو نشان میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.