شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۲ - تمثیل در اطوار سیر و سلوک
چو گشت او بالغ و مرد سفر شد
اگر مرد است همراه پدر شد
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۲ - تمثیل در اطوار سیر و سلوک
چو شهوت در میانه کارگر شد
یکی مادر شد آن دیگر پدر شد
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۶ - در زوال وصال و شب فراق
ز هر سو دشمنانم را خبر شد
حدیث ما به هر جائی سمر شد
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۶ - در زوال وصال و شب فراق
چو خصمان را از این معنی خبر شد
حکایت بعد از این نوع دگر شد
قاسم انوار » دیوان اشعار » ترجیع بند
چو خورشید جمالت جلوه گر شد
جهان از جلوه ات با زیب و فر شد
رخت چندان که در انوار افزود
بهر ساعت ظهوری بیشتر شد
عدم را داد جودت نقد هستی
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۰ - خواب دیدن زلیخا یوسف را علیه السلام نوبت دوم و سلسله عشق وی جنبیدن و وی را در ورطه جنون کشیدن
به دل اندوه او انبوهتر شد
به گردون دودش از اندوه بر شد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۱ - خواندن زلیخا یوسف را علیه السلام به سوی آن خانه و مطالبه وصال نمودن
به خوبی گل به بستانها سمر شد
ولی از عقد شبنم خوبتر شد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۶ - معذور داشتن زنان مصر بعد از مشاهده جمال یوسف زلیخا را و دلالت کردن یوسف را بر انقیاد زلیخا و تهدید کردن وی به زندان
زلیخا را ازان شوری دگر شد
به یوسف میل جانش بیشتر شد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۸ - در پشیمان شدن زلیخا از فرستادن یوسف علیه السلام به زندان و فریاد و زاری کردن بر مفارقت وی
چو آن سرو از گلستانش بدر شد
گلستانش ز زندان تیره تر شد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۷ - آمدن زلیخابه خلوتخانه یوسف علیه السلام و به دعای وی بینایی و جمال و جوانی را یافتن
جمالش را سر و کاری دگر شد
ز عهد بیشتر هم پیشتر شد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶ - گفتار در سبب نظم کتاب
چو در شیرین و فرهادم نظر شد
قلم در دست من چون نیشکر شد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۰ - رسیدن شاپور به دیر و احوال شیرین پرسیدن
هزارش خار غم زان در جگر شد
پری دیوانه بد دیوانه تر شد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۴ - رفتن شیرین به کوه بیستون به دیدن فرهاد و سقط شدن بارگیش
چو مستان، مست گشت و بی خبر شد
ز عشقش مست بود او مست تر شد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۴ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین
زمان هجر و ناکامی به سر شد
غمی گر بود از خاطر به در شد
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۴ - صفت دو خادم شمع و پیام شمع بسوی پروانه
غم پروانه چون از حد بدر شد
ز سوزش شمع را آخر خبر شد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۰ - گفتار در چگونگی عشق
به عین عشق آنکو دیدهور شد
همه عیب جهان پیشش هنر شد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۹ - در پند دادن دایه به شیرین و دلداری از نازنین گوید
اگر بازار خسرو با شکر شد
نمیباید تو را خون در جگر شد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
حکیم این راز را خود پرده در شد
که رازی کن دو بیرون شد سمر شد