چو زلف شب پریشان گشت بر روز
ز تب شمع فلک افتاد در سوز
ز زردی کرد روی اندر تباهی
همه گم شد سفیدی در سیاهی
فلک هر بیضه کز خون جگر کرد
غراب شب همه در زیر پر کرد
مسیحا شد درون دیر بنشست
حواری سر به سر گشتند سرمست
در آن دیر از فراغ بال شاپور
فرو افتاد و آسود از ره دور
دگر چون مرغ شب بر خود بلرزید
خروس صبح یکسر دانه برچید
شه شرق از افق بنمود رخسار
هزیمت شد سپاه شب به یکبار
درآمد ماه ساقی باز در سیر
مسیحا سر برون کرد از در دیر
روان بر جست شاپور جهانگرد
فرو خواند آیتی چند از سر درد
زبور عشق چون داوود بر خواند
مسیحاوار دست از جان برافشاند
به پای خم به کنج دیر جا کرد
به پیش پیر ترسا سجده ها کرد
چو گشتش سر نا مفهوم، مفهوم
تماشاگاه ایشان کرد معلوم
ز پیش از سیر ایشان از در دیر
روان شد سوی عشرتگاه، در سیر
کشید آن صورت و برچشمه ساری
بچسبانید مانند نگاری
چو بر این دست بردن یافت او دست
پس آنگه گوشه ای بگرفت و بنشست
پری رویان شیرین همچو شکر
سوی آن چشمه رو کردند یکسر
از آنجا تا بدان منزل، سواران
گل اندر گل بهار اندر بهاران
همه چون سرو در رفتار مایل
به رخها لاله شان عاشق به صد دل
ز رشک خال آن خوبان در آن باغ
شقایق را همه بر سینه ها داغ
ز عنبرها بر آن گلهای ناری
بنفشه سر به پیش از شرمساری
برای مقدم استاره و ماه
بمانده هر کس آنجا چشم بر راه
به مدح روی آن گلهای خودروی
هزاران بلبل از هر سو غزل گوی
گل و لاله سراسر جام بر کف
زده یکسر همه روحانیان صف
چو سوی چشمه آن خوبان رسیدند
همه آواز چون قد برکشیدند
غزل خوان و عمل گوی و طرب ساز
درافکندند با هم جمله آواز
نشستند و یکایک جام خوردند
به هم هر یک طریقی پیش بردند
چو شیرین بر کنار چشمه بنشست
دو سه جام لبالب خورد و شد مست
دلش غافل زدست و کار شاپور
فتادش چشم بر آن صورت از دور
چنان آن صورتش ره زد به تمثیل
که بر مریم به بکری نقش جبریل
هزارش خار غم زان در جگر شد
پری دیوانه بد دیوانه تر شد
پری رویان چو دیدند آنچنان حال
که شیرین را زبان از نطق شد لال
ببردند از برش آن نقش را زود
به هم گفتند کاین کار پری بود
پری کرده ست این بازیچه بنیاد
که ناید هرگز اینجا آدمی زاد
برآشفتند و یکسر رخت بستند
همه بر باد پایان برنشستند
از آن منزل همه دل برگرفتند
پی یک منزل دیگر گرفتند
کشیدند اسب و او را بر نشاندند
سپندی چند بر آتش فشاندند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر داستانی از شور و شوق و عشق را روایت میکند. در آغاز، با توصیف پریشانی شب و غم زردی آن، نمایان میشود که شب به پایان میرسد و روز آغاز میشود. صبح با زیباییاش، شب را شکست میدهد و میتابد. شخصیتی به نام شاپور در جستجوی عشق و خوشی به مکانهایی سیر میکند و در این مسیر با مسیحا و حواریون دیدار میکند.
شاپور با غزلی زیبا و مسیحایی، دل را به عشق میسپارد و در کنار چشمهای، به تماشای پریان مینشیند. همه جا پر از زیبایی گلها و بلبلهاست و شور و نشاط حاکم است. شیرین، دختری زیبا، در کنار چشمه نشسته و شاپور به او چشم میدود.
اما وجود این زیباییها و مشکلات عشق باعث نگرانی و حسادت پریان میشود. آنها به زودی از آن مکان میروند و شاپور دلشکسته و ناامید میماند، در حالی که همه چیز به پایان میرسد و در جستجوی منزل جدیدی برمیآید.
این شعر به زیبایی پیچیدگیهای عشق، زیباییهای طبیعی و ناتوانی انسان در مقابل سرنوشت را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: زمانی که زلف شب به هم ریخت و در روز نمایان شد، به خاطر گرمای شمع آسمان، شعلههای سوزانی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: با زردی چهره، در حالتی ناامید و خراب به نظر میرسد و زیبایی و روشنی کاملاً در سیاهی و تاریکی ناپدید شده است.
هوش مصنوعی: آسمان هر تخم که از خون دل به وجود آمده، شب را در زیر بال خود پر کرده است.
هوش مصنوعی: مسیح درون کلیسا نشسته است و تمامی حواریون به دور او جمع شدهاند و سرشار از شادی و خوشحالی هستند.
هوش مصنوعی: در آن جا، از خستگی و دوری بسیار، شاپور آرامش پیدا کرد و آسوده خاطر شد.
هوش مصنوعی: وقتی که مرغ شب به شدت بترسد، خروس صبح همه دانهها را به طور کامل برداشته است.
هوش مصنوعی: در سمت شرق، چهره خورشید نمایان شد و به یکباره سپاه شب شکست خورد و فرو رفت.
هوش مصنوعی: ماه، ساقی را فراخواند و در حال گردش، مسیحا سرش را از در خانقاه بیرون آورد.
هوش مصنوعی: شاپور، جهانگرد، با شوق و اشتیاق به جستجوی حقیقت پرداخته و از دل دردهایش، نشانهها و نشانههایی را بیان کرده است.
هوش مصنوعی: آوای عشق مانند آواز داوود به زیبایی خوانده میشود، به طوریکه عشق تا عمق وجود انسان نفوذ کرده و جان را به اوج میبرد.
هوش مصنوعی: در گوشهی معبد، با humility و احترام kneeling کرد و به پیر ترسا (نماد شخصی مذهبی) ارادت نشان داد.
هوش مصنوعی: وقتی که موضوع به کلی نامشخص شد، خود تماشاگاه آنها روشن و واضح گردید.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه آنها (محبت یا علاقهمندان) به سمت میخانه بروند، از در دیر خارج شد و به سوی جایی که شادمانی و خوشی است، روانه شد.
هوش مصنوعی: آن صورت زیبا را به چشمه ساری چسباندند، مانند یک نقاشی زیبا.
هوش مصنوعی: وقتی که او توانست به این کار دست بزند، سپس یک گوشه را گرفت و نشسته شد.
هوش مصنوعی: دختران زیبای مثل شکر به سمت آن چشمه رفتند.
هوش مصنوعی: از آنجا تا آن مقصد، سوارهها در میان گلها و زیباییهای بهار در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: همه مانند درختان سرو در رفتار خود خوشهُد و خوشنقش هستند و بر چهرههایشان مثل گلهای لاله عشق میتابد. آنها عاشق و دلانگیز هستند و دلها را با زیباییهایشان تسخیر میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت و زیبایی خال آن محبوبان، در باغ شقایقها، همه بر سینهها اثر سوختگی دارند.
هوش مصنوعی: بوی خوش عطر عنبر به گلهای سرخ بنفشه میپیوندد، و این گلها از شرم سر به زیر انداختهاند.
هوش مصنوعی: در انتظار یاری و روشنایی هستیم و هر کس در آنجا چشم به راه است، تا روشنایی و زیبایی به آنجا بیاید.
هوش مصنوعی: به ستایش زیبایی آن گلهای وحشی که هزاران بلبل از هر سمت برایشان شعر میخوانند.
هوش مصنوعی: گل و لاله در دست دارند و در جمع روحانیان حاضر هستند، در حالی که به جشن و شادی پرداختهاند.
هوش مصنوعی: وقتی به چشمه آن زیبایان رسیدند، همهی صداها به مانند قد بلند کردن بلند شد.
هوش مصنوعی: مردم به شادی و خوشحالی پرداختهاند و در کنار هم به آوازخوانی و فعالیتهای شاد پرداختند.
هوش مصنوعی: آنها دور هم نشسته و هر یک به نوبت جامی نوشیدند و هر کدام به نوعی داستان یا موضوعی را پیش بردند.
هوش مصنوعی: وقتی شیرین بر کنار چشمه نشسته و دو یا سه جام پر از نوشیدنی را نوشید، حالت مستی به او دست داد.
هوش مصنوعی: دل او باخبر نیست و کار شاپور به هم افتاده، او چشمانش را به آن چهره دور میدوزد.
هوش مصنوعی: چنان زیبایی او به شکل تمثیل جلوه کرد که مانندی برای مریم، به بکری و پاکی، تصویر فرشته جبریل را به ذهن میآورد.
هوش مصنوعی: هزاران خار درد در دل او فرو رفت و پری، که دیوانه بود، دیوانهتر شد.
هوش مصنوعی: وقتی پریزنان آن وضعیت را دیدند، به قدری حیرتزده شدند که شیرین، به خاطر شگفتی، نتوانست حتی صحبت کند.
هوش مصنوعی: آن تصویر زیبا را به سرعت از کنارش برداشتند و به هم گفتند که این کار، کار یک پری است.
هوش مصنوعی: این بازیچه، که مانند یک چهره زیبا و فریبنده است، به گونهای طراحی شده که هیچ انسانی نمیتواند به اینجا بیاید و وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: همه به سرعت و ناگهانی، بار سفر را بستند و آماده رفتن شدند، انگار که به یک بادی که همه چیز را میبرد، پایان یافتهاند.
هوش مصنوعی: همه از آن خانه دل بریدند و به دنبال خانهای دیگر رفتند.
هوش مصنوعی: اسب را به حرکت درآوردند و او را بر فراز آن نشاندند و چندین تکه چوب را روی آتش انداختند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.