جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۳ - فرستادن پدر زلیخا قاصدی به سوی عزیز مصر و عرض کردن زلیخا بر وی و قبول کردن وی آن را
غلامان و کنیزانی که دارد
نگنجد در شماره گر شمارد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۱ - مشورت کردن برادران با یکدیگر که چه حیله سازند که یوسف را از پیش پدر دور سازند
به چاه اندر کسی دلوی گذارد
به جای آب ازان چاهش برآرد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۳ - مطالبه کردن زلیخا وصال یوسف را علیه السلام و استغنا نمودن یوسف از وی
عجب تر آنکه از عجبی که دارد
به وصل چون تویی سر در نیارد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۳ - در پند دادن و بند نهادن فرزند ارجمند که دست ادراک در فتراک اکتساب کمالات استوار دارد و پای میل در ذیل اجتناب از جهالات برقرار وفقه الله لما یحبه و یرضاه
ز کار خام کس سودی ندارد
چو حلوا خام باشد علت آرد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲ - گفتار در توحید
دگر بار از عدم نقشی برآرد
وجودی را در او صورت نگارد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷ - آغاز داستان
صلاح آن دید کز راهی که دارد
رود زان بوم و رو در غربت آرد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۹ - صفت مجلس خسرو و آگاه شدن مهین بانو از حال شیرین
به عالم یک برادر زاده دارد
که مهرش در دل و جان می نگارد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۴ - نصیحت کردن مهین بانو شیرین را
زمان کو هر زمان نقشی نگارد
به دستی تاج و دستی تیغ دارد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۰ - قصه فرهاد
هر آن نقشی که او در خاطر آرد
همه بر سنگ خارا بر نگارد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۸ - به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین
بدش مشمر که هر کو بد شمارد
ندارد هیچ اگر صد گنج دارد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۵ - نامه نوشتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پرویز
ز نو هر ساعتی نقشی نگارد
عجایبها بسی در پرده دارد
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۸ - مژده دادن هاتف غیبی پروانه را
چو دولت چشم بختش برگمارد
نظر با دیده بیدار دارد
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۹ - زاری شمع از فراق پروانه
مگر یاری نظر بر من گمارد
مرا زین ورطه آتش برآرد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۳ - در حکایت گفتگوی آن بیخبر از مقامات عشق با مجنون و جواب دادن مجنون
عجب تر آنکه گر غیرت گذارد
که دل شرحی ز جورش برشمارد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۶ - در توصیف دشتی که رشک گلزار بهشت بود و تفرج شیرین در آن دشت و رسیدن نامهٔ خسرو به او
چو از وی مفلسی کامی برآرد
پیشمان گر شوی سودی ندارد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۷ - در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران
شکر دور از تو چندانی ندارد
که شیرینش به انسانی شمارد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول
بسا دهقان که صد خرمن بکارد
ز صد خرمن یکی را برندارد