عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
خدا را صبر مؤمن دوست دارد
مراد از صبر در آخر برآرد
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
اگر جانست و دل تاب تو دارد
نظر کردن سوی تو می نیارد
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
هزاران رنگها بیرون برآرد
گل و شمشاد بر سنگ او نگارد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۸
الا تا نشنوی مدح سخنگوی
که اندک مایه نفعی از تو دارد
که گر روزی مرادش بر نیاری
دو صد چندان عیوبت بر شمارد
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸
چرا افسرده معذورش ندارد
که یاری از سرِ دردی بزارد
برون آمد ز خود عاشق و لیکن
ز کویِ دوست بیرون شو ندارد
نخواهم تا چه خواهد کرد دیگر
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵٩
مرا از هر چه در عالم هنر هست
مر او را از ندامت میشمارد
طریق دهقنت آمد گزیده
که دهقان ندرود جز آنکه کارد
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
هنرمندیکه گر صورت نگارد
بلطف خویش جانش در تن آرد
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٨ - در پند و اندرز
نهاده چشم تا نانی که آرد
که آید از درو با خود چه دارد
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۱ - قاعدهٔ تفکر در آفاق
سیم زهره، دوم جای عطارِد
قمر بر چرخ دنیا گشت وارد
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۷ - در ذکر شیطان و لعنت کردن بر او
چنان با لعنت حق خوی دارد
که هرگز یاد رحمت مینیارد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۹
ایا شاهی که بر الواح گردون
فلک نقش ثنایت مینگارد
دعاگو یک سخن دارد اجازت
اگر باشد در آید عرضه دارد
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۵ - عاشق شدن خورشید بر جمشید
ز بارانی که تابستان ببارد
به غیر از بار دل باری نیارد
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۸ - گفتگوی جمشید با شمع
چنین باشد کرم، عزت برآرد
کریمان را همه کس دوست دارد
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴۸ - باز گفتن خورشید از احوال جمشید به کتایون
از آن دهقان درخت خار کارد،
که گلبرگ طری خارش برآرد
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۸ - ستایش قیصر از دلاوری جمشید
تیغ خطیبش می شمارد
که قطعاً هیچ برایی ندارد
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری
در آنبستان گه تخم مهر کارد
که جای سنبل و گل برف بارد
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸
دوای درد دوری صبر دارد
کسی کاو عشق ورزد صبر کارد
اگرچه عشق و صبر از هم بود دور
ز دیده عاشقی گر خون ببارد
به بادی کز سر کوی تو خیزد
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۱ - در بیان آنکه هر یک از جمال و عشق مرغیست از آشیان وحدت پریده و بر شاخسار مظاهر کثرت آرمیده اگر نوای عزت معشوقیست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقیست هم از آنجاست
نکو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۳ - دسته گل از چمن فضایل سخن چیدن و رشته اتمام سبب کتاب بر آن پیچیدن
گهی لب را نشاط خنده آرد
گه از دیده نم اندوه بارد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۲ - آمدن رسولان پادشاهان اطراف غیر از مصر به خواستگاری زلیخا و تنگدل گشتن وی از نومیدی آن
چو ره سوی من لب تشنه آرد
به جای آب جز آتش نبارد