فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس و آفرین آن پادشا را
که گیتی را پدید آورد و ما را

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
بزرگا کامگارا کردگارا
که چندین قدرتش نبود مارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
ز گفتن نیز چاره نیست ما را
که در گردن کنیمت زینها را

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد
به پاسخ گفت شهرو شهریارا
ز دامادیت بهتر چیست ما را

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
بسفت آن نغز درّ پر بهارا
بکرد آن پارسا نا پارسارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
بخوردی ننگ و شرم و زینهارا
به ننگ اندر زدی خود را و مارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
مرو را گفت شاها کامگارا
چه ترسانی به پادافراه مارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
بگتم راز پیشت آشکارا
تو خواهی خشم کن خواهی مدارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
ستمگارا و زُفتا روزگارا
که نتوانست با هم دید ما را

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
دلم یکباره بُر گشت از مدارا
ازیرا کردم این راز آشکارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
دریغا آن گذشته روزگارا
که چندان کام و شادی بود مارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
بسی کردم به دل با تو مدارا
بسی گفتم نهان و آشکارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
نجویم بیش ازین با تو مدارا
که گشت آهوت یکسر آشکارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
به جان چندان نهیب آرم شما را
که بر هم دو بندالد سنگ خارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
شوم با مهر گویم کامگارا
به نام خویش یاور باش مارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
فرامش کردی آن درد و بلا را
که از مهرش ترا بودست و مارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۱ - اندر پند دادن شاه موبد ویس را و سرزنش کردن
نشاید بیش ازین کردن مدارا
که رازم در جهان شد آشکارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهء دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن
همی گویم خدایا کردگارا
بزرگا کامگارا برد بارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
نجویم بیش ازین با دل مدارا
کنم رازش به گیتی آشکارا

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را
نه دانش روی بر تابد قصا را
نه مردی دست بر پیچد بلا را
