حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
گرفته سبزه و گل روی صحرا
سقاک اللّه ساقی هات خمراً
ز هجرانت بسوزیم و بسازیم
لعل اللّه یحدث بعد امراً
وفا در عهد حسنت گشته نایاب
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
الا یا نفس قد زموالمطا یا
خدایا ده شکیبایی خدایا
چو روز وصل را آمد شب هجر
الی روحی دنت ایدی المنایا
به دل بار غم آمد کوه بر کوه
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
وجودش بس ز حق دارد مزایا
غدانی مریة منه البرایا
دل از من برده شوخ مه لقائی
تناهی حسنه اقصی القصایا
بتی سنگین دلی سیمین عذاری
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
صبا از ما بگو آن بیوفا را
شکیبا تا بکی گشتی تو ما را
چو ما را در حریمت بار نبود
مده باری ره اغیار دغا را
نیائی چون برم از ناز باری
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
خرامد از برم آن قد و قامت
عجب گردین و دل ماند سلامت
چه نسبت با قیامت قامتت را
که خیزد از قیامت صد قیامت
سوی مسجد خرام ای بت که زاهد
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
گل آمد بلبلان را این پیام است
که بی می زندگی دیگر حرام است
بزن مطرب که دور زاهدان رفت
بیا ساقی که اکنون دور جام است
مده ناصح دگر پندم در این فصل
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
مرا از عشق دل لبریز خون است
چو اخگر کز محبّت در درون است
مگو عشق این نهنگ آتشین است
محبت نیست این دریای خون است
بسی بی پا و سر دارد به هرسوی
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
دل و دین می کنی یغما بدین رخ
جهان گشتم ندیدم اینچنین رخ
چه آتش پارهٔ بگرفته مأوا
بکانون دلم ز آن آتشین رخ
بشکر خنده زد آن انگبین لب
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
رخ است این یا قمر یا آتش طور
چه روی است این تعالی خالق النور
بیاض چهرهات چون صبح روشن
سواد طرهات چون شام دیجور
نمکندانی است یاقوتی دهانت
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
غم از حد برونی دارم امروز
دل لبریز خونی دارم امروز
فراق آمد زمان وصل سرشد
چه بخت واژگونی دارم امروز
قدی همچون الف ز آغوش جان رفت
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
بدیدم آنچه در هجر جمالش
خداوندا نبیند کس مثالش
به کنج خلوت هجران شب و روز
تسلی میدهم دل با خیالش
بود دوزخ زهجرانش کفایت
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
دمیده بر رخ آن نازنین خط
بنفشه سان بگرد یاسمین خط
جهان گیرد بخط دور لعلش
سلیمان است و دارد برنگین خط
ببین جوشیده بر سر چشمهٔ نوش
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم در احسان حافظ
ز هفتم آسمان غیب آمد
لسان الغیب اندر شان حافظ
پیمبر نیست لیکن نسخ کرده
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
به تیغم گرنمائی سینه صد چاک
فوادی یبتغیک القلب یهواک
تو هرگز گر نمیآری ز من یاد
فانی طول عمری است انساک
ز سر تا پا همه حسن و ملاحت
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
زدی مشاطهات شانه به سنبل
که میآرد صبا بوی قرنفل
ببین از ناب می بر عارضش خوی
چو شبنم صبحدم بنشسته بر گل
چه سازم با دلی کورا نباشد
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
چه شوری بود یاران بر سر دل
ز غم گوئی سرشته پیکر دل
نریزد ساقی بزم محبت
بجز خوناب غم در ساغر دل
بجز سوزش نسازد هیچ باطبع
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
فلک دوران زند بر محور دل
وجود هر دو عالم مظهر دل
اگر اکسیر درد عشق خواهی
بیا شو از گدایان در دل
هر آن کالا که در بازار عشق است
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
چولاله بی گل روی تو داغم
بود زهر از فراقت در ایاغم
چه در کعبه چه دردیر و خرابات
ترا جویا ترا اندر سراغم
درون تیره ام را ده فروغی
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
بر افتی ای فراق از روزگاران
که یاران را جدا کردی ز یاران
بما امروز نگذارندش اغیار
بروز داوری هم دادخواهان
نقاب عنبرین از صبح رخسار
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
کلاه دلربائی بر سرش بین
نیاز کج کلاهان بر درش بین
بنفشه سرزده گرد شقایق
بدور یاسمن نیلوفرش بین
نماید دعوی کیش مسیحا
[...]