گنجور

 
حکیم سبزواری

گرفته سبزه و گل روی صحرا

سقاک اللّه ساقی هات خمراً

ز هجرانت بسوزیم و بسازیم

لعل اللّه یحدث بعد امراً

وفا در عهد حسنت گشته نایاب

احسن العهد للحسناه یدری

ز لعلت جرعهٔ روزی چشیدیم

فاحسوا من دمآء القلب دهراً

دلم بگداخت از سوز فراغت

فاجفانی الدمآیهطلن قطراً

فروغ رخ ز تار موی بنما

ارینی فی بهیم اللیل قجراً

فروزی آتش طلعت بهر بزم

باحشائی لقد سعرت جمراً

به پیش گلشن فردوس رویش

دعوا عنا ریاحینا و زهراً

دهانت سر اسرار الهی است

فقل و اکشف لسرفیک ستراً

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فخرالدین اسعد گرگانی

به جای عود خام و مشک سارا

گرفته چوب بید و ریگ صحرا

مولانا

تعالوا کلنا ذا الیوم سکری

باقداح تخامرنا و تتری

سقانا ربنا کاسا دهاقا

فشکرا ثم شکرا ثم شکرا

تعالوا ان هذا یوم عید

[...]

ابن یمین

چو شد آن گنج پنهان آشکارا

ازو پر شد همه دریا و صحرا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه