گنجور

 
حکیم سبزواری

چولاله بی گل روی تو داغم

بود زهر از فراقت در ایاغم

چه در کعبه چه دردیر و خرابات

ترا جویا ترا اندر سراغم

درون تیره ام را ده فروغی

کز این ظلمت سرابخشد فراغم

شبم تار وره مقصود نایاب

چه باشد گر بر افروزی چراغم

نه از گل بشکفد خاطر نه از باغ

نه از مل واشود دل نه زراغم

هوای یار باشد در سراسرار

غرور عشق پیچد در دماغم

 
 
 
جهان ملک خاتون

ز زلفت بو نمی یابد دماغم

به خون دیده می سوزد چراغم

مرا در دل بُد این پیکان هجران

نهادی از جفا بر سینه داغم

چو شادی از وصالش نیست ما را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
جامی

بخندان از لب آن غنچه باغم

وز این گل عطر پرور کن دماغم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه