گنجور

 
حکیم سبزواری

گل آمد بلبلان را این پیام است

که بی می زندگی دیگر حرام است

بزن مطرب که دور زاهدان رفت

بیا ساقی که اکنون دور جام است

مده ناصح دگر پندم در این فصل

کسی کو مست مینبود کدام است

صف رندان صفای سینه را باز

صفائی از شراب لعل فام است

سپندی بهر چشم بد بسوزان

که ما را طایر اقبال رام است

بسامانست دور آسمانم

مرا کار جهان اکنون بکام است

گرم جام تهی چون ماه نو بود

بحمداللّه ز می ماه تمام است

زلیخا طلعتی دارم که او را

هزاران یوسف مصری غلام است

شدم تا من خراب آن می لعل

خراباتم محل شربم مدام است

می ار آبی است لیک آتش مزاجی است

علاج هر فسرده جان خام است

دلم اسرار جام جم نهان داشت

از آنم از ازل اسرار نام است

 
 
 
باباطاهر

اگر دل دلبر و دلبر کدام است؟

وگر دلبر دل و دل را چه نام است؟

دل و دلبر بهم آمیته وینم

ندونم دل که و دلبر کدام است

عطار

ره میخانه و مسجد کدام است

که هر دو بر من مسکین حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است

نه در میخانه کین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اثیر اخسیکتی

مدامم ده، که ایامم مدام است

شکار عیش را، ایام دام است

بیاور باده ئی، کز وی دو قطره

خرابی دو عالم را تمام است

چه در بند حریفی، باده را باش

[...]

همام تبریزی

تو سلطانی و خورشیدت غلام است

نظر جز بر چنین صورت حرام است

ورای حسن در روی تو چیزی‌ست

نمی‌داند کسی کان را چه نام است

اگر جان را بهشتی در جهان هست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه