ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۵ - طوفان
سحابی قیرگون برشد ز دریا
که قیراندود شد زو روی دنیا
خلیج فارس گفتی کز مغاکی
به دوزخ رخنه کرد و ریخت آنجا
بناگه چون بخاری تیره و تار
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۸ - نفس انسان
ز دانایی بنالد مرد دانا
که دانا را خرد بندی است بر پا
ز سیری کرده قی در هند، راجه
گرسنه خفته «روسو» در اروپا
فرو ماند به کرباسی کشاورز
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در وصف تگرگ
ز میغ اندر جهد هزمان درخشا
شود میغ از درخشیدنش رخشا
کجا طفلی کشد با دست لرزان
خطی زرین، بدان ماند درخشا
دمد تندر بدان قوت که گویی
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - ابر و باد
بود مر ابر را اندر کمین باد
برد مر ابر را زین سرزمین باد
چو ابر آید نباریده به صحرا
وز بادی، که دیدست اینچنین باد
نگرید ابر ازین پس زانکه هر روز
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - سفر نامه
بهشهر ری شدم از دشت خاور
بدیدم کار ملک و کار کشور
بدیدم کشوری خالی ز مردم
همه دیوان فتاده یک به دیگر
دگرگونه شده کار ولایت
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - تأسف برگذشته
ز دلبر بوسهای تاوان گرفتم
پس از عمری خسارت جان گرفتم
به آسانی مرا تاوان نمیداد
زمین بوسیدم و دامان گرفتم
نشستم در دل مشکلپسندان
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۴ - گلۀ دوستانه
تَمُرتاشا ز بیمهریت زارم
زچونتودوستازخودشرمسارم
فرامش کردهای جاناکه عمریست
تو را از جان و از دل دوستارم
حضور شه ز یاران غافلت کرد
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶ - ای زن
جوانبخت و جهانآرایی ای زن
جمال و زینت دنیایی ای زن
صدف خانه است و صاحبخانه غوّاص
تو در وی گوهرِ یکتایی ای زن
تو یکتا گوهری در دُرجِ خانه
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - رود کارون
خوشا فصل بهار و رود کارون
افق از پرتو خورشید گلگون
ز عکس نخلها بر صفحهٔ آب
نمایان صدهزاران نخل وارون
دمنده کشتی «کلگا»ی زیبا
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۱ - فغان از این جهان
فغان از این جهان و ابتلای او
که ماندهام عجیب در بلای او
بسان دانه خرد گشت پیکرم
ازین بزرگ سنگ آسیای او
غنا و شادیش به جای دیگران
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۲ - تغزل
ز عشق خوبروبان حصاری
شدم در چنگ رنج و غم حصاری
حصاری شد دلم در سینهٔ تنگ
ز دست تنگ چشمان حصاری
ز هر سو پیش چشمم اندر آید
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
نم باران ز بستان گرد رفته است
طبیعت را گلی از گل شکفته است
نسیم آزاد میآید به بستان
چرا پس مرغکان را دل گرفته است
عجب شوری بپاکردست بلبل
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۹ - قدرت روح
رفیقی داشتم بل اوستادی
کهصرف صحبتش می گشت اوقات
علوم روح را تدریس می کرد
برین سرگشتهٔ جهل و خرافات
بهم دادیم قولی صادقانه
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - آشوب بغداد
چو ازگشت زمان آلمان و اتریش
به چنگ حزب نازی اندر افتاد
بپا گردید جنگی خانمانسوز
که مانندش ندارد آدمی یاد
ز ده کشور فزون در چنگ آلمان
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - ماده تاریخ مرگ صبا
صبا روزی که عصرش کرد سکته
به یک مجلس دو من سیب و هلو خورد
هلوی مفت و سیب آمد بهدستش
ز حرص آن جمله را یکجا فرو برد
دگر سی تخممرغ نیمرو را
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴۸
دل موری میازار ار چه خرد است
که خردک نالشی سازد تو را خرد
جوانمرگی است قسم مردم آزار
اگر کنت است اگر دوک است اگر لرد
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در هجو مردی کوسج و کچل
به پوز این مجیدک ریش گویی
کلاغی پشم در منقار دارد
چو بینی کلهٔ سرخ کلش را
شتر گویی چقندر بار دارد
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۸ - در مذمت خاموش
خمشمنشینو چون مردم سخنگوی
سخن گوید جوان گر اهل باشد
سخن شایسته می گوی و میندیش
سخن شایسته گفتن سهل باشد
زمن بشنو به خاموشی مکن خوی
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۶۱ - جایزهٔ جواب دماوندیه
بگفتم چامهای بهر دماوند
که اندر عالمش ثانی نباشد
کرا بهتر از آن گوید، ز دینار
کم از پنجاه ارزانی نباشد
ولی یک شرط باشد اندرین کار
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۶۵ - اشک غم
حسین دانش آن سرخیل ابرار
که در عالم به دانایی علم شد
درختی سایه گستر بود افسوس
که پیش تندباد مرگ خم شد
ز بنیان ادب رکنی فرو ریخت
[...]