حسین دانش آن سرخیل ابرار
که در عالم به دانایی علم شد
درختی سایه گستر بود افسوس
که پیش تندباد مرگ خم شد
ز بنیان ادب رکنی فرو ریخت
ز بستان هنر نخلی قلم شد
دل روشندلان از فرقت وی
قرین حرقت و رنج و الم شد
نپنداری که دانش از میان رفت
وجودش سوی اقلیم عدم شد
نمی آب از یم ایجاد برخاست
تکاپو کرد و آخر سوی یم شد
وجودش با وجود گل قرین کشت
مزاجش با مزاج دهر ضم شد
دلم سوزد به حال اهل تحقیق
که فردی کامل از آن جمع کم شد
بهمرگ او «بهار» اشگ غم افشاند
همان بر تربت پاکش رقم شد
بیا تا اشگ غم بر وی فشانیم
که تاریخ وفاتش «اشک غم» شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بجز منصور کاینجابی گمان شد
گمان برداشت تاکل جان جاشد
به موشان جبه سنجاب بخشد
کولها در پلنگ و شیر پوشد
هر آدم جلوهگاه اسم حی شد
سبب او بر حیات کل شیء شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.