صبا روزی که عصرش کرد سکته
به یک مجلس دو من سیب و هلو خورد
هلوی مفت و سیب آمد بهدستش
ز حرص آن جمله را یکجا فرو برد
دگر سی تخممرغ نیمرو را
یکایک در میان معده افشرد
سپس ده شیشه لیموناد نوشید
زهی پرخور، زهی پردل زهی گرد
پس آنگه مدتی خسبید و آخر
همانجا سکته کرد و خونش افسرد
زن بیچارهاش با حالت یأس
به بالینش طبیبی چند آورد
به قصد فصد او بودند اما
نجستند اندر آن هیکل رگی خرد
به هرجا شد زدندش چند نشتر
نهخون آمد نه رنگ جنباند تا مرد
به مرگش شورها کردند مخلوق
که او مخلوق را بسیار آزرد
جلو افتاد سالی بیست مرگش
شتابان رفت سوی گور بافرد
دل یاران به درد آورد از اینرو
بدل شد صاف برناییش با درد
به من بهتان بسی زد تا به نفرین
بر او تیری زدم کش بر جگر خورد
به طمع جیفهٔ دنیا بدی کرد
به دنیا هم در آخر جیفه بسپرد
به تارببخ وفاتش طبع بنده
مکرر سفر اشعار گسترد
مصارپع مناسب را مکرر
ز روی امتحان بنوشت و بشمرد
خود او ازگور آخرکرد بیرون
سرو گفتا «صبا از پرخوری مرد»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ز دیده دیدبان از دز نگه کرد
سیه ابری بدید از لشکر و گرد
الهی گردن گردون شود خرد
که فرزندان آدم را همه برد
یکی ناگه که زنده شد فلانی
همه گویند فلان ابن فلان مرد
به گرمای تموز از سرد سوزش
صد و پنجه مسافر خشک بفشرد
رهی رفت و غلام برده برده
زهی قسمت رهی و ژاله شاکرد
زه ای پستت بمانده ماه بهمن
[...]
رخ خوب تو ناموس قمر برد
لب لعل تو بازار شکر برد
بنفشه گرچه بازاری همیداشت
چو زلف دید سردر یکدیگربرد
گل سرخ از تو می بربست طرفی
[...]
مبین از خرد بینی خصم را خرد
ز پیلان بین که خرگوش آب چون برد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.