سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴۰۵
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشمنبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارمشمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمددگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانیکه من قرار ندارم که دیده از […]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸
رسید نغمه ای از بادهنوشی تو به گوشمکه چون خم می و چو ننای نی به جوش و خروشم
کجاست نرمی و کیفیتی و نشئه عشقیکه مینخورده از آنجا برون برند به دوشم
ز خامکاری تدبیر خود فتاده به خندهخرد چو دید که آورد آتش تو بجوشم
قیاس حیرتم ای قبله مراد ازین کنکه با هزار زبان در […]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷ - دیگجوش
اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشمگدائی در عشقت به سلطنت نفروشم
اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشیتوئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم
چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعیگرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم
فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوکچگونه بار امانت نشانده […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۱
به عرض جوهر طاقت درین محیط خموشم
که من ز بار نفس چون حباب آبله دوشم
سپند مجمر یأسم نداشت سرمهٔ دیگر
تپید ناله به کیفیتی که کرد خموشم
ز بس به درد تپیدن گداختم همه اعضا
توان شنید چو موج ازشکست رنگ خروشم
چه ممکنست کسی پی برد به شوخی حالم
نشانده است تحیر به آب آینه جوشم
خوشم به حاصل تردامنی […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۴
ز بسکه حیرت دیدار برده است ز هوشم
چو موج چشمهٔ آیینه نیست یک مژه جوشم
زبان نالهٔ من نیست جز نگاه تحیر
چو شمع تا مژه برهم رسیده است خموشم
نوای شوق نماند نهان به ساز خموشی
بلند میشود از سرمه چون نگاه خروشم
به سعی حیرت ازین بزم گوشهای نگرفتم
همان چو آینه از چشم خویش خانه بدوشم
ز دور ساغر […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۵
ز بسکه شور جنونگشت برقکلبهٔ هوشم
به رنگ حلقهٔ زنجیر سوخت پردهٔ گوشم
چو طفل اشک مپرس از لباس خرمی من
به صدهزار تپش کردهاند آبله پوشم
شکست ساز امید و نداد عرض صدایی
ندانم این همه رنگ از چه سرمه کرد خموشم
میی نماند و ز خمیازه میکشم قدح امشب
هنوز تازه دماغ خیال نشئهٔ دوشم
سحر به گوش که خواند نوای […]
