گنجور

 
شهریار

اگرچه رند و خراب و گدای خانه به دوشم

گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم

اگرچه چهره به پشت هزار پرده بپوشی

توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم

چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی

گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم

خراش سینه مگو، سیم ساز عاشق زخمی

که سینه‌ها بخراشد به زخمه‌های خروشم

به نیش ناوک مژگان بسازمش به امیدی

که لعل لب بچشاند مذاق چشمهٔ نوشم

فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک

چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم

نه شمعی و نه چراغی در این سراچهٔ چشمم

نه پیکی و نه پیامی بر این دریچهٔ گوشم

کشیده کار به جایی که نام دیو، سلیمان

گرم نه دست به خاتم، چه سود از اینکه بکوشم

چرا سبوکش دُردی‌کشان عشق نباشم

مگر نه رندِ خرابات پیرِ باده‌فروشم

چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش

که مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم

صلای عشق به گوشم سروش داده به طفلی

هنوز گوش به فرمان آن صلای سروشم

تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز

گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۸۷ - دیگجوش به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

[...]

محتشم کاشانی

رسید نغمه‌ای از باده‌نوشی تو به گوشم

که چون خُم می و چون نایِ نی به جوش‌وخروشم

کجاست نرمی و کیفیتی و نشئهٔ عشقی

که می‌نخورده از آنجا برون بَرَند به دوشم

ز خام‌کاری تدبیر خود فتاده به خنده

[...]

بیدل دهلوی

به عرض جوهر طاقت درین محیط خموشم

که من ز بار نفس چون حباب آبله دوشم

سپند مجمر یأسم نداشت سرمهٔ دیگر

تپید ناله به‌ کیفیتی‌ که‌ کرد خموشم

ز بس به درد تپیدن‌ گداختم همه اعضا

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشتاق اصفهانی

ربود دوش چنان باده وصال تو هوشم

که تا صباح قیامت خراب باده دوشم

بحشر هم عجب از جور یار نیست که چون نی

برآورد چو زخاکم درآورد بخروشم

نه خود بحرف تو گویا شوم که شوق تو باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه