ربود دوش چنان باده وصال تو هوشم
که تا صباح قیامت خراب باده دوشم
بحشر هم عجب از جور یار نیست که چون نی
برآورد چو زخاکم درآورد بخروشم
نه خود بحرف تو گویا شوم که شوق تو باشد
کلید قفل لب بسته و زبان خموشم
مرا چه سود زهم بزمیت که باتو نباشد
رهین گفتوشنو هیچگه زبانم و گوشم
بساغرم همه مشتاق زهر و شاد از اینم
که چرخ دل نخراشد ز نیش منت نوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شوق و عطش برای وصال محبوب صحبت میکند. او به نوعی مستی از عشق دچار است و حس میکند که تا قیامت این حال او ادامه خواهد داشت. او به درد و رنج ناشی از جدایی اشاره میکند و میگوید که حتی در قیامت هم از جفای یار شگفتزده خواهد بود. شاعر به ناتوانی خود در بیان احساساتش اشاره کرده و به نظر میرسد که کلمات را نمیتواند به درستی بیان کند. در نهایت، او به این موضوع میپردازد که چه فایدهای به بزم و شادی میبرد اگر محبوبش در کنار او نباشد، و از عشق و دردهای آن به عنوان یک نوشیدنی تلخ و شیرین یاد میکند.
هوش مصنوعی: دیشب به قدری مست و سرشار از عشق تو بودم که تا روز قیامت نمیتوانم از این حالت خارج شوم.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، حیرتانگیز است که از ظلم یار هیچ نشانی نیست، زیرا وقتی زغالها از خاک بیرون میآیند، همچون نی زنده میشوند و به جنب و جوش درمیآیند.
هوش مصنوعی: من خودم نمیتوانم با تو صحبت کنم، اما عشق و شوق تو همان کلیدی است که میتواند قفل سکوت و خاموشیام را باز کند.
هوش مصنوعی: به من چه فایدهای دارد که در میخانه باشم، اگر تو کنارم نباشی؟ حرف و سخنی برای گفتن و شنیدن نیست، نه زبانم حرفی دارد و نه گوشم چیزی میشنود.
هوش مصنوعی: من همگی به زهر دل وابستهام و از این بابت خوشحالم که گردش روزگار به دل من آسیبی نمیزند و درد تلخ انتظار را مینوشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
[...]
رسید نغمهای از بادهنوشی تو به گوشم
که چون خُم می و چون نایِ نی به جوشوخروشم
کجاست نرمی و کیفیتی و نشئهٔ عشقی
که مینخورده از آنجا برون بَرَند به دوشم
ز خامکاری تدبیر خود فتاده به خنده
[...]
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم
به عرض جوهر طاقت درین محیط خموشم
که من ز بار نفس چون حباب آبله دوشم
سپند مجمر یأسم نداشت سرمهٔ دیگر
تپید ناله به کیفیتی که کرد خموشم
ز بس به درد تپیدن گداختم همه اعضا
[...]
بود طریقهٔ هوش، اینکه سر عشق بپوشم
ولی چه سود که کرده است عشق، غارت هوشم!
گرم به هیچ خرید و، گرم به هیچ فروشد
به جان دوست که من دوست را به جان نفروشم
جفای خویش ببین و وفای من، که همیشه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.