پیاله داد بدستم سبو نهاد به دوشم
مرید پیر مغانم غلام باده فروشم
رقیب با تو به عیش و تو با رقیب به عشرت
ز غم چگونه ننالم ز غصه چون نخروشم
به جان خود غم و درد ترا که جان جهانی
خرم ولیک به جان جهانیان نفروشم
بود چو جام جم و آب خضر اگر قدح می
پیاله بی تو نگیرم شراب بی تو ننوشم
ز عقل و هوش چه لافم چنین که لشکر عشقت
گرفت کشور عقلم نمود غارت هوشم
اگر زنیم به تیغ و اگر کشیم به خنجر
نه از تو دیده ببندم نه از تو چشم بپوشم
رفیق از رخ گل خوشتر است و نغمه ی بلبل
عذار یار به چشم و سرود یار بگوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساس درد و جدایی از معشوقش اشاره میکند. او از بیتابی و اشکریزی خود در این جدایی صحبت میکند و هر بار سوال میکند که تا کجا باید این گونه رنج بکشد و از غم دوری یار رنج ببرد. او همچنین از حس حقارت در مقابل دیگران و آواره شدن در این دنیای پر از درد و غم یاد میکند. در نهایت، شاعر به عمق ناراحتی خود و longing برای اتحاد با محبوب اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به من جامی داد و ظرفی را بر شانهام گذاشت. من پیرو و مرید پیران میخانهام و بندهای برای فروش شراب.
هوش مصنوعی: رقیب در کنار تو خوش میگذرانید و تو هم با رقیب به خوشی و لذت مشغول هستی. در این شرایط، چطور میتوانم از غم و اندوه خود صحبت نکنم و به یاد نیاورم که دلم پر از ناراحتی است؟
هوش مصنوعی: برای جان خودم غم و درد تو را میخواهم، زیرا جان من گود جهانی را شاد میکند، اما من این شادی را به خاطر جان تمام جهانیان نخواهم فروخت.
هوش مصنوعی: اگر جام جمش و آب خضر هم در دست داشته باشم، اما بدون تو شراب نخواهم نوشید و هرگز پیاله را نخواهم گرفت.
هوش مصنوعی: من از عقل و هوش خودم چه بگویم وقتی که عشق تو مانند یک لشکر، عقل مرا تسخیر کرده و هوش مرا به غارت برده است.
هوش مصنوعی: اگر هم با شمشیر بر تو ضربه بزنم و هم با خنجر به تو آسیب برسانم، نه از تو چشم میپوشم و نه میتوانم تو را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: دوست از زیبایی گل زیباتر است و آواز بلبل به چشمان یار و آهنگ یار به گوشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
[...]
رسید نغمهای از بادهنوشی تو به گوشم
که چون خُم می و چون نایِ نی به جوشوخروشم
کجاست نرمی و کیفیتی و نشئهٔ عشقی
که مینخورده از آنجا برون بَرَند به دوشم
ز خامکاری تدبیر خود فتاده به خنده
[...]
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم
به عرض جوهر طاقت درین محیط خموشم
که من ز بار نفس چون حباب آبله دوشم
سپند مجمر یأسم نداشت سرمهٔ دیگر
تپید ناله به کیفیتی که کرد خموشم
ز بس به درد تپیدن گداختم همه اعضا
[...]
ربود دوش چنان باده وصال تو هوشم
که تا صباح قیامت خراب باده دوشم
بحشر هم عجب از جور یار نیست که چون نی
برآورد چو زخاکم درآورد بخروشم
نه خود بحرف تو گویا شوم که شوق تو باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.