گنجور

 
بیدل دهلوی

به عرض جوهر طاقت درین محیط خموشم

که من ز بار نفس چون حباب آبله دوشم

سپند مجمر یأسم نداشت سرمهٔ دیگر

تپید ناله به‌ کیفیتی‌ که‌ کرد خموشم

ز بس به درد تپیدن‌ گداختم همه اعضا

توان شنید چو موج ازشکست رنگ خروشم

چه ممکنست‌ کسی پی برد به شوخی حالم

نشانده است تحیر به آب آینه جوشم

خوشم به حاصل تردامنی چو اشگ ندامت

نه ‌گوهرم‌ که شوم خشک و آبرو بفروشم

ز آفتاب‌ کشم ناز خلعت زرین

گلیم بخت سیه بس بود چو سایه به دوشم

نوید عافیتی دارم از جهان قناعت

صدای‌ بی‌نفس موج‌ گوهر است سروشم

تغافلست ز عالم لباس عافیت من

حباب‌وار ندانم به غیر چشم چه پوشم

چمن طرازی ناز است سیر بیخودی امشب

صدای پای که دارد غبار رفتن هوشم

شرار نیم نگه فرصت نمود ندارد

در انتظار که باشم به آرزوی چه‌ کوشم

درین چمن به چه‌ گل آشنا شوم من بیدل

مگر چو لاله دو روزی به داغ یأس بجوشم

 
 
 
سعدی

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

[...]

محتشم کاشانی

رسید نغمه‌ای از باده‌نوشی تو به گوشم

که چون خُم می و چون نایِ نی به جوش‌وخروشم

کجاست نرمی و کیفیتی و نشئهٔ عشقی

که می‌نخورده از آنجا برون بَرَند به دوشم

ز خام‌کاری تدبیر خود فتاده به خنده

[...]

بیدل دهلوی

ز بسکه حیرت دیدار برده است ز هوشم

چو موج چشمهٔ آیینه نیست یک مژه جوشم

زبان نالهٔ من نیست جز نگاه تحیر

چو شمع تا مژه برهم رسیده است خموشم

نوای شوق نماند نهان به ساز خموشی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشتاق اصفهانی

ربود دوش چنان باده وصال تو هوشم

که تا صباح قیامت خراب باده دوشم

بحشر هم عجب از جور یار نیست که چون نی

برآورد چو زخاکم درآورد بخروشم

نه خود بحرف تو گویا شوم که شوق تو باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه