گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸

 

حدیث یار چه حاصل ز غیر بشنیدن

خوش است روی نکویش بچشم خود دیدن

بحیرتم که چه‌ آموخت اندر این عالم

هر آندلی که نیاموخت عشق ورزیدن

بکیش اهل محبت حیات جاوید است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴

 

سواد موی تو اندر بیاض روی نکو

نوشته است خطی لا اله الا هو

فرشتهٔی نه پری نه بشر نه پس چه کسی

که هر چه خوانمت از حسن بهتری از او

گرفته‌ام سر خود را ز روی شوق بدست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶

 

بیک خرام دل از من تو دلربا بردی

شکسته کاسهٔ درویش را کجا بردی

بچهره از جریان ای سرشگ افتادی

به پیش خلق چرا آبروی ما بردی

بگو به آنکه دل و دین بعشقبازی داد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱

 

به بندگان نکنی لطف چون تو از یاری

چگونه لطف خداوند را طمع داری

به بنده لطف کن و لطف حق طلب ورنه

مجوی حاصل اگر دانه ئی نمی کاری

طمع مدار که غیری تو را شود غمخوار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲

 

برو بجو ز عمل مونسی و داد رسی

که مونست نبود جز عمل بگور کسی

عروس دهر گرت یار شد تو غره مشو

که دیده همچو تو داماد این عجوزه بسی

نفس نفس گذرد عمر و سال گردد و مه

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴

 

تو مرغ گلشن قدسی نه در خور قفسی

قفس‌شکن که به گلزار قدس بازرسی

تو را که بر سر طوبی است آشیان آخر

در این چمن ز چه پابست مشت خاروخسی

اگر شه زمنی یا گدای گوشه‌نشین

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶

 

دمی که پرده ز رخسار خود براندازی

ز روی خود مه و خورشید را خجل‌سازی

بپردهٔی و دل از کف بری چه خواهی کرد

دمی که پرده ز رخسار خود براندازی

نه خون دل خورم‌ام روز با خیال لبت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸

 

چه غم که رفت ز من در ره تو جان و تنی

فدای همچو توئی صدهزار همچو منی

رخت گلست و قدت سرو و طره‌ات سنبل

نیافریده از این خوبتر خدا چمنی

هر آنکه زلف سیه دید بر عذاز تو گفت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

منه به زمرهٔ انعام نام انسانی

که برتر از ملک‌ آمد مقام انسانی

به چشمهٔ حیوان ننگرد بچشم طمع

دو جرعه هرکه بنوشد ز جام انسانی

زهی مرام مقدس که مسلک رسل است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲

 

چه باک خار وجودم شد ار فنای گلی

زهی شرافت خاری که شد فدای گلی

به شاخسار جنان بود آشیانهٔ من

مرا در این چمن آورد مدعای گلی

چه جای نغمه در این بوستان پرخس و خار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

 

اگر که لقمه ربایی ز خوان خاموشی

چو لقمه خویش کنی در دهان خاموشی

جهان و هرچه در آنهست حرف خواهی دید

مقام گیری اگر در جهان خاموشی

مکان بکنج خموشی گزین که بتوانی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۶۷ - تاریخ سنهٔ مجاعه

 

ورود عید که غم میزدود از دلها

کنون فزاید ما را بغم غم دیگر

چگونه عیدی عیدی که جای جامهٔ عید

نمود دست اجل خلق را کفن در بر

چگونه عیدی عیدی چنان گران مقدم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۹۰ - تاریخ جنگ بین‌الملل دوم

 

دو لفظ بی‌جا معمول خلق در هر جاست

از آندو لفظ یکی خود من است و دیگر ماست

از این دو لفظ تهی عالمی پر است عجب

چو سهو یا چو غلط یا چه خبط یا چه خطاست

ندانم این من و ماباقی است است روی چه اصل

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۹۸ - در تعریف ادب

 

بدین دلیل ادب جان جان انسانست

که هرکه بی‌ادب افتاد کم ز حیوانست

ادب مده ز کف و باش ایمن از خسران

که بی‌ادب بدو گیتی دچار خسرانست

مراد از ادب اینجا ستوده آدابیست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - قطعه

 

شنیده‌ام که شبانی به گوسفندان گفت

که از حراست من بر شما چه منتهاست

جواب داد یک از جمله گوسفندانش

که راست گویی و منت نهادن تو به جاست

ولی ز جادهٔ انصاف پا برون مگذار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - قطعه

 

توان بچار صفت بود مفتخر کان چار

چو کیمیا و چو عنقا بود ز کیمیابی

یک از چهار تواضع باختیار که آن

برون ز شیوهٔ خودداری است و بیتابی

دوم سخا که برای سخی عنان گیرد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قطعه

 

جناب خواجه محیت حقش بیامرزد

ببین چه گوهر ذیقیمتی ز دنیا رفت

وفا مجوی ز خلق زمانه کاین اکسیر

به اسم بدرقه اندر قفای عنقا رفت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - قطعه

 

دهان بسته قفس و اندر آن سخن مرغیست

که پرگشوده و دارد همی سر پرواز

پرد ز بام تو ناگه ببام خاطر خلق

کنی چو بهر ضرورت در قفس را باز

سخن چو بوم و چه بلبل شوند هر دو قبول

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - قطعه

 

اگر نه نفس محیلت مطیع فرمانست

چه سود از اینکه جهانی بود بفرمانت

اگر نه سایه فکن گشته بی‌سرائی را

چه حاصل اینکه بگردو نکشیده ایوانت

تراست گر کنی احسان که حق نوید دهد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه

 

بر این سرا چه فانی مبند دل زنهار

که پل برای عبور است نی برای قرار

براستی که فلک راست کجروی عادت

که دیده راستی از این سپهر کجرفتار

نیامده است و نیاید کسی در این عالم

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode