گنجور

 
صغیر اصفهانی

شنیده‌ام که شبانی به گوسفندان گفت

که از حراست من بر شما چه منتهاست

جواب داد یک از جمله گوسفندانش

که راست گویی و منت نهادن تو به جاست

ولی ز جادهٔ انصاف پا برون مگذار

ببین ریاست خود را همین حراست ماست

و گر نه با عدم ما وجود حضرت تو

امیر بر چه گروه و ریاستش به کجاست

تو با زمانی و یک چوبدست و یک کفنک

همان حکایت بهلول و آن عصا و رداست