گنجور

 
صغیر اصفهانی

چه باک خار وجودم شد ار فنای گلی

زهی شرافت خاری که شد فدای گلی

به شاخسار جنان بود آشیانهٔ من

مرا در این چمن آورد مدعای گلی

چه جای نغمه در این بوستان پرخس و خار

من این ترانه که دارم بود برای گلی

از اینچمن چو صبا در گذر که آلوده است

هزار سر زنش خار با صفای گلی

مرا بهمره آن گلعذار هرکه بدید

بخنده گفت که خاری بود به پای گلی

هوای باغ بهشت از تو زاهدا که بس است

ز بوستان دو عالم مرا هوای گلی

صغیر را به فغان بلبلی بدید و بگفت

مگر چو من شدهٔی هم تو مبتلای گلی