گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۴

 

بر آن عذار نه زلف مشوش افتاده

که موج بر رخ صهبای بی غش افتاده

ترا به چشم محال است میکشان نخورند

چنین که باده حسن تو بی غش افتاده

قلم ز نامه شوقم به خویش می لرزد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۵

 

رخی به شبنم می همچو برگ لاله بده

دگر به هر که دلت می کشد پیاله بده

نمی دهی قدح بی شمار اگر ساقی

شمار قطره باران کن و پیاله بده!

حریف دور گران سیر نیستم ساقی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۶

 

نه سرخ چهره خورشید را شفق کرده

که از خجالت روی تو خون عرق کرده

بگو به غمزه که شمشیر در نیام کند

که شرم کشور حسن ترا نسق کرده

کجا خورد غم دل کودکی که مصحف را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۷

 

عرق به برگ گلت می دود شتاب زده

نگاه گرم که این نقش را بر آب زده؟

چه خانه ها که رساند به آب، طوفانش

رخی که از نگه گرم شد گلاب زده

ز خنده اش جگر آفتاب می سوزد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۸

 

ز خط عذار تو تا عنبرین نقاب شده

ز هاله خوبی مه پای در رکاب شده

خطی که روی بتان را برآورد ز حجاب

مه عذار ترا پرده حجاب شده

ز زلف چون به خط افتاد کار خوشدل باش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۹

 

به هر کجا که خوری باده تن به خواب مده

بنای خانه ناموس را به آب مده

ز خیره چشمی تردامنان ملاحظه کن

کتان عصمت خود را به ماهتاب مده

بهار عصمت تو ره به خشکسالی بست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱۰

 

ز بس لب تو به ابرام می دهد بوسه

به کام تلخی دشنام می دهد بوسه

چو جام پشت لب یار تا ز خط شد سبز

به هر لبی چو لب جام می دهد بوسه

چگونه پای تو بوسم، که آفتاب ترا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱۱

 

بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله؟

به سنبل که سیه کرده چشم تر لاله؟

کند به زاهد و میخواره یک روش تأثیر

فتاده است چو آتش به خشک و تر لاله

سبک به باد فنا چون شرار خواهد رفت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۵

 

بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی

اگر ز خود نتوانی ز خانه بیرون آی

بود رفیق سبکروح تازیانه شوق

نگشته است صبا تا روانه بیرون آی

اگر به کاهلی طبع برنمی آیی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۶

 

مباش معجب و خودبین که در بلا افتی

مبین در آینه بسیار کز صفا افتی

به هر سخن مرو از جا که جان رسد به لبت

چو عضو رفته ز جا تا دگر به جا افتی

چو گل به خنده میالا دهان خویش، مباد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۷

 

تو تا ز هستی خود بی خبر نمی افتی

ز خویش مرحله ای پیشتر نمی افتی

ازین جهان و سرانجام آن مشو غافل

اگر به فکر جهان دگر نمی افتی

مساز عیب هنرنمای ذاتی خود را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۸

 

ز خط سیه رخ چون لاله زار خود کردی

ستم به روز من و روزگار خود کردی

همان ز ماه تمام تو نور می بارد

اگر چه هاله خط را حصار خود کردی

هزار دیده تر در قفا ز شبنم داشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۹

 

اگر مقید کسب هوا نمی گردی

حباب وار ز دریا جدا نمی گردی

لباس فقر بود پینه بر سراپایت

اگر شکسته تر از بوریا نمی گردی

رضای حق به رضای تو بسته است از حق

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۰

 

دل مرا به نگاهی ز من برآوردی

سخن نکرده مرا از سخن برآوردی

به روی گرم، دو صد شمع پای در گل را

نفس گداخته از انجمن برآوردی

چه سروها و چه شمشادها موزون را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۱

 

هزار عقد محبت به این و آن بندی

همین به کشتن من تیغ بر میان بندی

ترا که هر مژه تیغ کجی است زهرآلود

چه لازم است که شمشیر بر میان بندی؟

ز تلخ گویی من عیش عالمی تلخ است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۲

 

اگر سرای جهان در خور سزا بودی

ز خوان رزق شکر روزی هما بودی

اگر به زور تردد شدی فراوان رزق

تمام حاصل عالم ز آسیا بودی

اگر حیات مقدر به زر فزون گشتی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۳

 

اگر نسیم سحرگاه مهربان بودی

ز بوی گل قفسم رشک گلستان بودی

عنان گسسته نمی رفت باد پای نفس

اگر حضور درین تیره خاکدان بودی

گهر غبار یتیمی فشاندی از دامن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۴

 

غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟

به سرمه چشمی و چشمی به توتیا داری

ز برق و باد گرو می برد به گرمروی

ز عذر لنگ، سمندی که زیر پا داری

شراب ما سر منصور را به چرخ آرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۵

 

ز برگریز، دل بی قرار ازان داری

که غافلی ز بهاری که در خزان داری

برآوری ز گریبان رستگاری سر

اگر ز دامن شبها خط امان داری

جوی غم تو ندارد جهان بی پروا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۶

 

دگر چه شد که به عشاق سرگران بودی؟

چو لاله حرف جگرسوز در دهان داری

دگر ز دیده گستاخ ما چه سرزده است؟

که تلختر ز نگه حرف بر زبان داری

به دیگران سپر انداختن بود کارت

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۳۹۷
۳۹۸
۳۹۹
۴۰۰
۴۰۱
۵۷۷
sunny dark_mode