گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳ - منم که روح علوم زمانه را بدنم

 

منم که از سر حمدان عقیق در یمنم

به سرخ ری کس نیست همچنان که منم

مرا سزد که کنم در جهان به . . . ر منی

که هر منی است گروگان هفده هژده منم

من آن کسم که ز بس تیز شهوتی . . . رم

[...]

سوزنی سمرقندی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳

 

درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم

میان نفس و هوا دست و پای چند زنم

هزار بار برآمد مرا که یکباری

ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم

گره چگونه گشایم ز سر خود که ز چرخ

[...]

عطار
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۲

 

عجب مدار خراباتیی چنین که منم

اگر به کوی خراباتیان بود وطنم

کنشت و کعبه به فرمان روم خدا مکناد

که در ضمیر من آید که من به خویشتنم

خودی خود چو براندازم آن چه ماند اوست

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴۱

 

شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟

ز غصه چند خورم خون خویش و دم نزنم

به تیغ هجر دل من هزار پاره شده ست

عجب نباشد، اگر خون برآید از دهنم

ز بس که سینه خراشم چو گل ز دست فراق

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم

ولی چو در نگرم پرده ی رخ تو منم

مرا ز خویش بیک جام باده باز رهان

که جام باده رهائی دهد ز خویشتنم

بجز نسیم صبا ای برادران عزیز

[...]

خواجوی کرمانی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲

 

حجابِ چهرهٔ جان می‌شود غبارِ تنم

خوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم

چُنین قفس نه سزایِ چو من خوش اَلحانیست

رَوَم به گلشنِ رضوان، که مرغِ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم

[...]

حافظ
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۰

 

تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم

کسی چو من نتواند شدن، منم که منم

برآورم نفسی چون ز سینه ی مجروح

شود چو غنچه لبالب ز لخت دل دهنم

دهد سیاهی آن را چو گرد سرمه به باد

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مدح نواب ظفرخان

 

کدام رخنه دل را چو غنچه بخیه زنم؟

خزان ز شش جهت آورده رو به بستانم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مدح نواب ظفرخان

 

کلاه گوشه به خورشید و ماه می شکنم

به این غرور که مدحتگر ظفرخانم

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

حجاب چهره جان می‏شود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

بیا و هستی من در وجود من کم کن

که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

بسی ز عمر گذشت و نیافتم کامی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

حجاب چهره جان می‏شود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

بیا و هستی من در وجود من کم کن

که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

بسی ز عمر گذشت و نیافتم کامی

[...]

فیض کاشانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۵

 

خموشم ارچه به ظاهر ولی پر از سخنم

ترنج جلد کتابست داغها به تنم

همین نه ز آتش دل استخوان چو موج گداخت

حباب وار به تن آب گشت پیرهنم

خزان زنده دلان نیست خالی از جوشی

[...]

جویای تبریزی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب اول » فصل پنجم - سیر به عالم بالا با جنبه روحانی

 

حجاب چهره جان می شود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - محبت خدا بالاترین محبت ها

 

حجاب چهره جان می شود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

چنین فقس نه سزای چو من خوش الحانی است

روم به گلشن رضوان، که مرغ آن چمنم

ملا احمد نراقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۰

 

زبسکه مهر تو آمیخته بجان و تنم

توئی ندانم یا من درون پیرهنم

نهفته سوز غمت بسکه همچو جان بتنم

چو شمع شعله برآید زچاک پیرهنم

زخاک کوی تو گر بوئی آردم دم صبح

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

عیان نشد که کجا آمدم کجا بودم

دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم

طرازِ پیرهن زرکشم مبین چون شمع

که سوزهاست نهانی میان پیرهنم

رضاقلی خان هدایت
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

ز بس که هجر تو لاغر میان بکاست تنم

قسم به جان تو کزین تهیست پیرهنم

مرا که پیش زبان دم نمی‌زند شمشیر

بیا تو با دم شمشیر زن که دم نزنم

ز خویشتن به جهان هرکسی خبر دارد

[...]

قاآنی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » مرثیه

 

بپای خیز تو ای نخل نورس چمنم

بیا به خیمه که زخم سرتو بخیه زنم

وفایی شوشتری
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

چو یاد خوی تو آید در آتش سخنم

گذارم آن که بسوزد ز شعله‌اش دهنم

هر آن که سوز درون مرا کند انکار

عجب کند که ببیند به غیر پیرهنم

پس از وفات من از داغ عشق خواهی یافت

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۹۸ - شعلهٔ سخن

 

پدر زهجر تو کاهیده چون هلال تنم

خوشا دمی که به ماه رخت نظاره کنم

زکربلای تو بویی گرم رسد به مشام

هزار بار بود به زنافهٔ ختنم

از آن زمان که ز آغوش تو جدا گشتم

[...]

ترکی شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode