سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶
به نقش طالع ما چشم قرعه حیران است
کتاب همچو گل از فال ما پریشان است
به خط رسانده بسی عشق ما نکویان را
بیاض دیده ی ما پر ز خط خوبان است
به وادیی که من از شوق گم شدم، کعبه
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۸
زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
بریز خون صراحی که عید قربان است
غبار هستی خود را بشو به زمزم اشک
که محرم است، ازین جامه هر که عریان است
به راه کعبه گل، پای سعی رنجه مکن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۹
ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است
ز چشم شیر، نیستان من چراغان است
دلی که نقش تعلق به خود نمی گیرد
اگر به دست فتد، خاتم سلیمان است
پیاله ای که ترا وا رهاند از هستی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۰
عنان نفس کشیدن جهاد مردان است
نفس شمرده زدن ذکر اهل عرفان است
زمانه بوته خار از درشتخویی توست
اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است
نهاد سخت تو سوهان به خود نمی گیرد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۱
به غیر دل همه عالم سراب حرمان است
ز کعبه روی به هر سو کنی بیابان است
ز فکر رزق، جهان یک دل پریشان است
خمیر مایه غم ها همین غم نان است
مپرس حال دل بیقرار از عاشق
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۲۳
تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است
میی که بوسه بر آن لب زد آب حیوان است
دمی که بی سخن عاشقی است شمشیرست
دلی که آب ز تیغی نخورده پیکان است
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
زکام اینکه فرو ریزدم، نه دندان است
که در ثنای جوانی، زبان درافشان است
مرا که لذت معنی است، قوت روح مدام
بکام گوهر لفظم، بجای دندان است
مباش غره، که هرروز بر سر دگری است
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
ز اهل جود، چه منت؟ دهنده یزدان است
نه نور خانه ز روزن، ز مهر تابان است
مراد خود زدر دوست کن طلب، کآنجا
کسی که نیست رهش، چوبدار و دربان است
بوقت مرگ، کریمی بزیر لب میگفت
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
بهار ما، نفس سرد و، چشم گریان است
گل سر سبد سینه، داغ جانان است
ز بس که هر طرفم نوگلیست، در چشمم
برنگ خواب بهاری، نگه پریشان است
شود ز صحبت احباب، چشم دل روشن
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹
پیام باد بهار از وصال جانان است
بیار باده که هنگام مستی جان است
قدم به کوچهٔ دیوانگی بزن چندی
که عقل بر سر بازار عشق حیران است
وجود آدمی از عشق میرسد به کمال
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰
چنان ز وحشت عشقت دلم هراسان است
که اولین نفسم جان سپردن آسان است
اگر به جان منت صدهزار فرمان است
خلاف رای تو کردن خلاف امکان است
میان به کشتن من بستهای و خرسندم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
مگر قدم به ره عشق هشتن آسان است
سر سران جهان ریگ این بیابان است
تمتعی که بود تشنه زار آب فرات
مرا ز خنجر قاتل هزار چندان است
در بهشت گشودند یا کلاله تو
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - دهقان و سلطان
بتا، صباح همایون عید قربان است
به تا، فدای تو جان را کنم که قرب آن است
بلی به کعبه مقصود، قرب آن کس راست
که در منای تمنای دوست قربان است
طواف کعبه فریضه است خلق را، لیکن
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۱۰۳ - حلقهٔ ماتم
همین نه «ترکی» ازاین ماجرا پریشان است
که چشم فاطمه در باغ خلد گریان است
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۱۰۴ - آتش غم
سکینه خواهرت از درد هجر، گریان است
ببین ز مرگ تو چون موی خود پریشان است
صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۱۱ - و برای او
شکر ز گفته (صامت) ز بس فراوان است
بهای شکر و بازار قند ارزان است
ولی هزار شکر جای نان نمیگیرد
هزار شعر و غزل پیش گرده حیران است
صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۱۱ - و برای او
شکر ز گفته (صامت) ز بس فراوان است
بهای شکر و بازار قند ارزان است
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - عید قربان
مرا عزاست نه عید! این چه عید قربان است؟
که گوسفند وطن، زیر تیغ خصمان است!
الان که عید من امروز نیست، چون: قربان
شوم پی وطن؟ آن روز عید قربان است!
مرا به جامه عیدی مبین، دلم خون است
[...]
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۵ - مطرح کننده ایدآل
جناب برزگر! این ایدآل دهقان است:
نه ایدآل دروغ فلان و بهمان است!
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۵ - مطرح کننده ایدآل
ز من هم ارکه بپرسی تو، ایدآل، آن است
همین مقدمهٔ انقلابِ ایران است