چه شد که ای گل من! این چنین تو پژمردی
چراغ محفل من از چه زود افسردی
مگر به خواب چه دیدی که لب فرو بستی
دل شکسته ما را دوباره بشکستی
شوم فدای تو ای نوگل گلستانم!
چرا خموش شدی بلبل خوش الحانم؟
تو از برادر من، یادگار من بودی
انیس و مونس شب های تار من بودی
به راه شام، که بودی ز جان همآوردم
ز سوزن مژه خارت ز پا درآوردم
میان را چو بسیار صدمه ها دیدم
تو ز شام، ز کرب و بلا رسانیدم
پرید از قفس تن، کبوتر جانت
الهی آنکه شود عمه ات به قربانت
به حیرتم که چرا عمه ات نمی میرد؟
اجل کجاست چرا جان من نمی گیرد؟
چه صدمه ها که ز کفار دیدی ای دختر!
به روی خار پیاده دویدی ای دختر!
کسی نگفت که این طفل، بی مددکار است
کسی نگفت پدر کشته و عزادار است
رخت ز ضربت سیلی خصم، گشت کبود
مگر که جرم تو ای نازدانه طفل چه بود
تو پاره جگر و نور و دیده ام بودی
گل ریاض دل غم رسیده ام بودی
گمان نداشتم ای دختر برادر من!
که می روی تو بهنگام طفلی از بر من
ز رفتنت نه همین جان ناتوان سوخت
که آتش غم تو در دلم شرر افروخت
سکینه خواهرت از درد هجر، گریان است
ببین ز مرگ تو چون موی خود پریشان است
کنون کفن، از برای تو از کجا آرم
که در خرابه، تنت را به خاک بسپارم
دریغ و درد که کامی ندیدی از دنیا
چو مرغ دام گسسته، پریدی از دنیا
کلام «ترکی» از این رهگذر اثر دارد
که از مصائب زینب دلش خبر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در قالب ناله و غم بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به دختر برادرش، زینب، است. شاعر از پژمردگی و خاموشی زینب میگوید و از آن میپرسد که چرا اینچنین در غم و اندوه فرو رفته است. او به یادآوری لحظات سختی که زینب در کربلا و در مواجهه با دشمنان گذرانده، میپردازد و به شدت از او غمگین است. شاعر غم و درد فقدان زینب را بیان کرده و از نبودش در زندگیاش و تأثیر عمیق او بر شبهای تار و روزهایش میگوید. او همچنین به سختیهای زینب در زمان مصیبت اشاره میکند و نگران حال خواهریش، سکینه، نیز هست که به خاطر فقدان زینب در درد و رنج است. در نهایت، غم و اندوه شاعر به خاطر اینکه زینب نتوانسته از زندگی لذت ببرد و به گناهی دست نیافته، به شدت احساس میشود.
هوش مصنوعی: چرا ای گل من! اینقدر زود ناراحت و پژمرده شدی؟ چراغ روشنیبخش محفل من، چرا اینقدر زود کمنور شدی؟
هوش مصنوعی: آیا در خواب چیزی دیدهای که سکوت کردهای؟ آیا دل شکسته ما را دوباره میشکنی؟
هوش مصنوعی: ای نوگلی که در باغ وجود داری، من جانم را فدای تو میکنم! چرا تو هم سکوت کردهای، ای بلبل خوش صدا؟
هوش مصنوعی: تو یادگاری از برادر من بودی و در شبهای تار و سخت، همراه و همدم من بودی.
هوش مصنوعی: در مسیر شام، آنچنان به تو تعلق خاطر داشتم که از شدت عشق، میتوانستم با سوزن مژهات تو را از پا بیندازم.
هوش مصنوعی: در میانهی مشکلات و جراحات بسیار، تو را از شام و کربلا به اینجا آوردم.
هوش مصنوعی: روحت از محدودیتهای جسمانی آزاد شده، مانند کبوتر که از قفس میپرد. ای کسی که جانت در راه الهی است، امیدوارم کسی که به تو نزدیک است، همیشه در خدمت تو باشد.
هوش مصنوعی: در شگفتم که چرا عمهات نمیمیرد؟ چرا مرگ نمیآید و جان مرا نمیگیرد؟
هوش مصنوعی: ای دختر! چه زخمها و آسیبهایی که از دست کافران دیدی! تو با پای برهنه بر روی خارها دویدی.
هوش مصنوعی: هیچکس نگفت که این کودک به تنهایی و بدون کمک است، هیچکس نگفت که پدرش به قتل رسیده و در وضعیت سوگواری به سر میبرد.
هوش مصنوعی: لباس تو از ضربههای سیلی دشمن کبود شده است، اما مگر تو، ای نازنین کودک، چه گناهی داشتی؟
هوش مصنوعی: تو عزیزترین و نور چشم من هستی، مثل گلی در باغ محبت، اما حالا به دل من غم رسیده است.
هوش مصنوعی: نمیدانستم که تو ای دختر برادر من، در دوران کودکیات از کنار من نخواهی رفت و مرا تنها خواهی گذاشت.
هوش مصنوعی: رفتنت فقط باعث سوختن جان ناتوان من نشد، بلکه آتش غم تو در دل من شعلهور شد.
هوش مصنوعی: خواهر سکینه به خاطر دوری تو بسیار گریه میکند و حالش دگرگون شده است؛ او از غم مرگ تو به شدت ناراحت و پریشان است.
هوش مصنوعی: حالا از کجا کفنی برای تو بیاورم که در این ویرانه بدنت را به خاک بسپارم؟
هوش مصنوعی: افسوس و ناراحتی که از این دنیا هیچ بهرهای نبردی، همچون پرندهای که از دام رسته، از این دنیا پرواز کردی.
هوش مصنوعی: زبان «ترکی» تاثیرگذار است زیرا که از دردها و رنجهای زینب آگاه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ
شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز
برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم
[...]
گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
ربود حرص امارت قرار آتش و آب
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل
[...]
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت
شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت
زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است
حسام دولت و دین و علاء اسلامت
بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.