گنجور

 
فروغی بسطامی

پیام باد بهار از وصال جانان است

بیار باده که هنگام مستی جان است

قدم به کوچهٔ دیوانگی بزن چندی

که عقل بر سر بازار عشق حیران است

وجود آدمی از عشق می‌رسد به کمال

گر این کمال نیابی، کمال نقصان است

بقای عاشق صادق ز لعل معشوق است

حیات خضر پیمبر ز آب حیوان است

به راستی همه کس قدر وصل کی داند

مگر کسی که به محنت‌سرای هجران است

پسند خاطر مشکل پسند جانان نیست

وگر نه جان گران‌مایه دادن آسان است

عجب مدار که در عین درد خاموشم

که دردِ یار پری‌چهره محض درمان است

چراغ چشم من آن روی مجلس افروز است

طناب عمر من آن موی عنبر افشان است

به یاد کاکل پر تاب و زلف پر چینش

دل من است که هم جمع و هم پریشان است

مهی که راز من از پرده آشکارا کرد

هنوز صورت او زیر پرده پنهان است

مه صفر ز برای همین مظفر شد

که ماه عید همایون شاه ایران است

ابوالمظفر منصور ناصرالدین شاه

که زیر رایت او آفتاب تابان است

طلوع صبح جمالش فروغ آفاق است

بساط مجلس عیدش نشاط دوران است

فروغی از غزل عید شاه شادی کن

که شادکامی شاعر ز عید سلطان است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

سدید ملک ملک عارض خراسان است

صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است

پناه دین خدای و معین شرع رسول

عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است

لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش

[...]

قوامی رازی

مدبری ملکی بر جهان جهانبان است

که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است

احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد

که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است

مقدری که خداوندی کرسی و عرش است

[...]

خاقانی

چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است

چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است

جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف

تو راست معجزه و نام تو سلیمان است

از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی

[...]

سعدی

هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست

[...]

همام تبریزی

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است

هلاک عاشق مسکین فراق جانان است

نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود

به جان دوست که هجران هزار چندان است

ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه