خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - در مدح نظام الملک قوام الدین
ایا نظام ممالک قوام روی زمین
تو آفتابی و صدر تو آسمانوار است
ز دور خامهٔ تو شرق و غرب بیرون نیست
که بر محیط جهان خامهٔ تو پرگار است
ز بس که بر سم اسبت لب کفات رسید
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶
سریر سلطنت عشق بر سر دار است
از آن سبب سر این دار جای سردار است
به جان جملهٔ رندان مست کاین دل ما
مدام در هوس دست بوس خمار است
بیا که سینهٔ ما مخزنیست پر اسرار
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰
کسی که در رهش از پا و سر خبردار است
نه عاشق است که در بند کفش و دستار است
غمی به گرد دلم جلوهگر شده که از آن
غباری ار بنشیند بر آسمان بار است
بدیگران ببر ای باد بوی نومیدی
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲
دل رمیده ام از خنده ی تو بیزار است
به دیده موج قدح، می گزیده را مار است
فزود زردی رخسارم از می گلگون
که باده رنگ مرا آب زعفران زار است
مسیح را نگذارد برون ز خانه ی خویش
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹
چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است
سری که عشق درونیست خانه تار است
هزار خرمن شادی به نیم جو نخرد
بجان دلی که غم عشق را خریدار است
بعشق زنده بود هر چه هست در عالم
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰
بیابیا که دلم در هوات بیمار است
بخور غمم که سراپایم از غمت زار است
برس برس که زغمزه نماند جز نفسی
بوصل خویش بمن زس که عمر بسیار است
مرا زنور حضورت دمی ممان با من
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۳
بر آن جمال نکو غازهای نه در کار است
شکسته رنگی ما غازه رخ یار است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲
ز وانمود پریشانی ام چو گل عار است
که مشت بسته چو غنچه هزار دینار است
ز مرد کار مجو جز ملایمت در خشم
که چین جوهر ابروی تیغ هموار است
خیال روی تو از بس به دیده صورت بست
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
هر آن دلی که به زلف بتی گرفتار است
ز دام جستهٔ تسبیح و قید زنار است
چرا به سر نزند لاله را که آن داغی
میان سوختگان عاشق وفادار است
جهان به خانهٔ تاریک و تنگ می ماند
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴
طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است
نگار مست شراب است و مدعی هشیار
فغان که دوست به خواب است و خصم بیدار است
چگونه در غم او دعوی وفا نکنم
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
چه بسته ای که به بند وفا گرفتار است
چه رسته ای که گرفتار قید اغیار است
مدان دل آنکه نه از دشنه ی محبت چاک
مخوان تن آنکه نه از تاب عشق بیمار است
بها لبی که ز سر پنجه ی بتی پر خون
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۱۰۴ - آتش غم
کسی نگفت که این طفل، بی مددکار است
کسی نگفت پدر کشته و عزادار است
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۶ - مرثیهٔ دیگر
ز بس که چرخ جفا کار و زشتکردار است
همیشه دشمن یار و معین اغیار است
گرفته سنگ عداوت به دست چون صیاد
به فکر صید دل اهل بیت اطهار است
گمان کنی که حسین شدشهید و کار گذشت
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام
یکی جزیره در این وادی شرر بار است
شنیدهایم که در او شیری آدمیخوار است
وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
به راه دوست کسی سر نهد سبک بار است
اسیر دام محبت مگو گرفتار است
سرم به افسر دارا فرو نمی آید
که افسر سر من خاک مقدم یار است
به هیچ روی ز من وا نمی شود غم دوست
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۴۰ - بیداری دشمن غفلت دوست
ز خواب غفلت، هر دیدهای که بیدار است
بدین گناه اگر کور شد سزاوار است!
زده است یکسره خود را به راه بد مستی
قسم به چشم تو ما مست و خصم هشیار است
پلیس مخفی و نابود، محتسب به قمار
[...]
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۴ - تابلوی سوم: سرگذشت پدر مریم و ایدآل او
چه خوب روزی آن روز، روز کشتار است
گر آن زمان برسد، مردهشوی بسیار است
حوالهٔ همهٔ این رِجال، بر دار است
برای خائن، چوب و طناب در کار است