به راه دوست کسی سر نهد سبک بار است
اسیر دام محبت مگو گرفتار است
سرم به افسر دارا فرو نمی آید
که افسر سر من خاک مقدم یار است
به هیچ روی ز من وا نمی شود غم دوست
به دور نقطه تو گویی که خط پرگار است
تو یوسفی و من از غم اسیر زندانم
عزیز من! تو بفرمای آخر این کار است؟
مرا به باغ و به گلزار حاجتی نبود
مرا که یاد جمال تو باغ گلزار است
اگر به هیچ نگیرم رواست شاخ نبات
که لعل خسرو شیرین لبان شکر بار است
بکن هر آن چه کنی بر من از جفاکاری
که نازنین صنم دلربا، دل آزار است
به محفلی که تویی چشم بر کف دگران
حرارتم نبرد جام اگرچه سرشار است
به خاک پای تو دادیم جان که تا گویند
به راه دوست «وفایی» به جان وفادار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا نظام ممالک قوام روی زمین
تو آفتابی و صدر تو آسمانوار است
ز دور خامهٔ تو شرق و غرب بیرون نیست
که بر محیط جهان خامهٔ تو پرگار است
ز بس که بر سم اسبت لب کفات رسید
[...]
سریر سلطنت عشق بر سر دار است
از آن سبب سر این دار جای سردار است
به جان جملهٔ رندان مست کاین دل ما
مدام در هوس دست بوس خمار است
بیا که سینهٔ ما مخزنیست پر اسرار
[...]
کسی که در رهش از پا و سر خبردار است
نه عاشق است که در بند کفش و دستار است
غمی به گرد دلم جلوهگر شده که از آن
غباری ار بنشیند بر آسمان بار است
بدیگران ببر ای باد بوی نومیدی
[...]
دل رمیده ام از خنده ی تو بیزار است
به دیده موج قدح، می گزیده را مار است
فزود زردی رخسارم از می گلگون
که باده رنگ مرا آب زعفران زار است
مسیح را نگذارد برون ز خانه ی خویش
[...]
چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است
سری که عشق درونیست خانه تار است
هزار خرمن شادی به نیم جو نخرد
بجان دلی که غم عشق را خریدار است
بعشق زنده بود هر چه هست در عالم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.