گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

به رغم توبهٔ من چون لبت پیاله بنوشد

به روی گرم تو ساقی، که خون توبه نجوشد

بهای گوهر یوسف، کسی خود او نشناسد

همان به است که او را کسی به او نفروشد

کسی به بندگی آرد، که در شمایل طاعت

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۵

 

قدح دمید لبالب، خراب گو شده باشم

اگر هلاک شوم در شراب گو شده باشم

به بزم عیش روم، تا به کی مصیبت شیون

خراب نغمهٔ چنگ و رباب گو شده باشم

نه خنده ای و نه نگاهی، تو را ازین چه تفاوت

[...]

عرفی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰

 

برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند

دگر خراج برین منزل خراب نوشتند

به پیش هر الف زخم، صفر داغ نهادند

ستمکشان چو جفای ترا حساب نوشتند

همیشه دجله و جیحون چو دوستان قدیمی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴

 

علاقه ام ز تو نگسسته وز حیات بریده

تو پا مکش ز سرم گر طبیب دست کشیده

لبت بروی کسی وا نمی شود به تبسم

نمک فروش باین نخوت و غرور که دیده

چنانکه سایه ز پرواز مرغ می رود از جا

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹

 

رواج جهل مرکب رسیده است بجائی

که کرده هر مگسی خویشرا خیال همائی

ز طور مرتبه موسوی فرود نیاید

بدست کور گر افتد درین زمانه عصائی

ز رغم مائده عیسوی بخویش ببالد

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

رسید موسم پیری و وقت عجز و نیاز است

چو شمع صبح، وجودم تمام سوز و گداز است

سرم گرفته به دل الفت از خمیدن قامت

به سجده گاه صراحی، پیاله مهر نماز است

ز طول عمر نیابد کسی ز مرگ رهایی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴

 

مرا معانی کوتاه، دلپسند نباشد

چو کر نمی شنوم تا سخن بلند نباشد

اگر بود ز من آزرده مدعی عجبی نیست

ز مومیایی، راضی شکسته بند نباشد

خراب گرمی هنگامه ی پیاله کشانم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۷

 

زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا

نظر به نور جمال تو مهر دیده حربا

به جستجوی تو چندان عنان گسسته دویدم

که گشت صفحه مسطر کشیده، دامن صحرا

مکن نصیحت اهل لباس، بخیه به لب زن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۸

 

ز موج خویش بود تازیانه ریگ روان را

چه حاجت است محرک، ز دست رفته عنان را؟

دلم ز بیم خزان می تپد، خوشا گل رعنا

که در بهار پس سر نمود فصل خزان را

علاج غفلت سرشار کن به اشک ندامت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۹

 

ز راستی نبود خجلتی گشاده جبین را

که نقش راست نسازد سیاه روی نگین را

به پیچ و تاب کمر نیست رحم کوه سرین را

چه غم ز لاغری رشته است در ثمین را؟

چه حاجت است به گلگشت باغ، گوشه نشین را؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۰

 

ز جوش عشق شود با قوام، شیره جان‌ها

ز عقل پا به رکاب سفر شوند روان‌ها

چرا ز عشق تو پیرانه‌سر جوان نشوم من؟

که شد ز قد خدنگ تو راست، پشت کمان‌ها

مکن اعانت بدگوهران ز ساده‌دلی‌ها

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۷

 

به هر دل آتشی از روی دلبر افتاده است

سپند ماست که از چشم مجمر افتاده است

زلال وصل تو یارب چه خاصیت دارد

کز آتش تو جهانی به کوثر افتاده است

ز خط نگشته بناگوش او غبارآلود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۸

 

ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است

هزار مرتبه در پای قاتل افتاده است

چو گردباد به گرد سر زمین گردم

که به افتادگی من مقابل افتاده است

به بال همت گردون نورد من بنگر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۰

 

چراغ صبح و دم مستعار هر دو یکی است

بقای خرده جان و شرار هر دو یکی است

ز لطف و قهر نمی بالم و نمی نالم

به خار خشک، خزان و بهار هر دو یکی است

چنان ربوده این باغ و بوستان شده ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۹

 

شود چو غنچه سخن پیشه، شیشه شیشه شراب است

چو دل تنک شد از اندیشه، شیشه شیشه شراب است

ز کاوش جگر فکر، دست باز نداری

که هر شراری ازین تیشه، شیشه شیشه شراب است

عیار چشم غزالان شیر مست چه باشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷۹

 

سفر گزین که سخن در وطن غریب نگردد

شکسته پای وطن را سخن غریب نگردد

نمی توان به وطن ناله ای به درد کشیدن

نوای مرغ چمن در چمن من غریب نگردد

غریب روی زمین گشتم از غریب خیالی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۰

 

سیاه چون دل رنگین سخن ز آه نگردد

حنا نرفته به هندوستان سیاه نگردد

حدیث عشق مگو چون دل دونیم نداری

که هیچ دعوی ثابت به یک گواه نگردد

بجز شکست ندارد بهار عالم امکان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۱

 

نظر به روی تو خورشید آب وتاب ندارد

بدیهه عرق شرم آفتاب ندارد

اگر چه هست برآن زلف پیچ وتاب مسلم

نظر به موی میان تو پیچ وتاب ندارد

دماغ خشک مرا کرد نامه تو معطر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۲

 

ز وعده های دروغش دل اضطراب ندارد

سر کمند فریب مرا سراب ندارد

هلاک حسن خداداد او شوم که سراپا

چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد

حدیث تنگ شکر بادهان یار مگویید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۳

 

ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد

که تخم سوخته حاجت به نوبهار ندارد

توان ز بیخودی ایمن شد از حوادث دوران

خطر سفینه ز دریای بیکنار ندارد

ز بس گزیده شد از روی تلخ مردم عالم

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۳۹
sunny dark_mode