اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۸ - آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر
گرفتند از آن آزمون را بسی
نبد بهره جز سنگ با هر کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۹ - صفت جریزه دیو مردمان
چو کشتی پدید آمدی هر کسی
شدندی به کف درّ و گوهر بسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۱ - شگفتی جزیره ای که استرنگ داشت
پراکنده در غار و که هر کسی
به کشتی کشیدند از آن زر بسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را
اگر چه بُدم گنج شاهی بسی
بدانگونه رفتم که کمتر کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را
اگر درّ را ارج بودی بسی
به خاک و به سنگش ندادی کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۶ - شگفتی جزیرۀ بند آب
وگر زآن گهرها ببردی کسی
ندیدی ره ار چند جُستی بسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۶ - شگفتی جزیرۀ بند آب
نشاید بداندیش بودن بسی
کند زندگی تلخ بر هر کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۷ - شگفتی جزیرۀ تاملی
برهنه زن و مرد هر سو بسی
ازاری زده بر میان هر کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش
ز هر گونه بیند شگفتی بسی
گِرد گونه گون دانش از هر کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
اگر مردم اندک بدی گر بسی
ابی باژ نگذشتی از وی کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب
ز زاول گُرُه کشته گردد بسی
ز پیوستگانت کم آید کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب
به گرد دروغ آن که گردد بسی
از او راست باور ندارد کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب
مشو گرچه زن لابه سازد بسی
به جای تو بفرست دیگر کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
گرت زور باشد زپیلان بسی
بود هم به زور از تو افزون کسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها
ز هر جانور کان شناسد کسی
نبد چیز الا تشی بُد بسی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها
به چاره بر آن کُه نرفتی کسی
وزو عنبر افتادی ایدر بسی