گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

ولیکن مرا هست عذر زنان

یکی هفته ام داد باید زمان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

مر آن خسته دل را هم اندر زمان

فرستاد سوی سرای زنان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

گهی زرد گل کشت بر زعفران

گهی خون دل راند بر ارغوان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

همی گفت ای لعبت دلستان

کجا جویمت من بگرد جهان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۰ - شدن لشکر بنی شیبه به حی بنی ضبه

 

ز تف خدنگ و ترنگ کمان

ز زخم عمود و ز طعن سنان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

چو بر کینه جستن ببندم میان

نیندیشم از چون تو سیصد جوان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

بگشتند ازین حال پیر و جوان

بسی طعنه شد باطل اندر میان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

نبخشودی ای شوم نامهربان

بر آن پیر فرتوت دیده جهان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

یکی خسته بازو یکی خسته ران

همان زین بترسید و هم این از آن

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۴ - چو شد یار با بارهٔ گام زن

 

ز بس ماندگی مرکب هردوان

همی خون فگند این و آن از دهان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۶ - گرفتار شدن گلشاه

 

گرفتند مر هر دو را در میان

شدند از طرب شادمان و دنان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۶ - گرفتار شدن گلشاه

 

به گلشاه گفتی همی هر زمان

ز کین جگر: کای فلان و فلان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۷ - رهایی یافتن گلشاه

 

بر ورقه نزدیک تر بد ز جان

که بس با وفا بود و بس مهربان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن

 

چی از بختگان و چه از بختیان

ز اسبان و از بدرهای گران

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

ز پنجم به نیزه جدا کرد جان

ز ششم به شمشیر بستد روان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

که داند چه داد او بدان مهربان

تو گفتی مگر هست مال جهان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

گمان برد هر کس کی بود آن جوان

یکی نامور مرد بازارگان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

جوان و آنک بود از شمار جوان

بخوردند سوگندهای گران

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۸ - مرو را جهازی نکو ساختند

 

شدم همچنان کآمدم زین جهان

اگر بد بدم رست خلق از بدان

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام

 

یکی دشنه ای داشت او بر میان

برآهیخت آن ماه کوچک دهان

عیوقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode