مرو را جهازی نکو ساختند
خزینه ز گوهر بپرداختند
از آن گوهرانش یکی راندید
نه دید و نه نام یکی را شنید
که گوهر به نزدیک او سنگ بود
ره خرمی بر دلش تنگ بود
خدمند گلشاه فرخنده را
یکی بنده بد، خواند آن بنده را
بگفتا کی آزاد گشتی ز من
ترا رفت باید بسوی یمن
ببردن بر ورقهٔ دل دژم
زره را و انگشتری را بهم
بدو داد انگشتری با زره
بگفتا ببر این به ورقه بده
بگو کز تو این بد مرا یادگار
بد این یادگارت مرا غمگسار
از آن چرخ گردندهٔ گوژپشت
بسی دیده ام روزگار درشت
گرم کرد باید ز گیتی بسیچ
نداند کسی مرگ را چاره هیچ
شدم همچنان کآمدم زین جهان
اگر بد بدم رست خلق از بدان
مگوی ای نبرده ز بهر خدای
حدیث نکاح من و کدخدای
تو جهد اندر آن کن مگر از یمن
بیایی سبک بر سر گور من
که گر هیچ یابد ز کارم خبر
به تنش اندرون پاره گردد جگر
برفت آن غلام همایون به شب
بر ورقه آن سرفراز عرب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: مرو را با جهازی نیکو آماده کردند و از گوهرهای گرانبها برای او خرج کردند. یکی از این گوهرها بلافاصله به دست کسی افتاد که آن را سنگ میپنداشت و از خوشی دلش بینصیب بود. یکی از خادمان گلشاه، به بندهای گفت که باید به یمن برود و زره و انگشتری را به او بسپارد تا به کسی برساند. او از روزگار دشوار و مرگ که هیچکس نمیتواند از آن فرار کند صحبت کرد و به بنده گفت که اگر کسی از او خبری پیدا کند، دلش آزرده خواهد شد. در نهایت، بنده به سوی یمن رفت تا پیام را به مقصد برساند.
هوش مصنوعی: او را با هدیهای زیبا فرستادند و برای او از خزانه گرانبهایی استفاده کردند.
هوش مصنوعی: از میان آن گوهرهای ارزشمند، تنها یکی را دید و نه نامی از او شنید.
هوش مصنوعی: در نزد او، جواهرها به منزله سنگی بی ارزش بودند و راه شادی و خوشی در دلش بسته بود.
هوش مصنوعی: یک خدمتکار به یکی از بندگان گلشاه خوشحال میگوید: "این بنده را بخوانید."
هوش مصنوعی: او گفت: "کی از من آزاد شدی؟ باید به سمت یمن بروی."
هوش مصنوعی: دل غمگین خود را با سلاح و نشانههایی را که بر آن نوشته شده، از یاد بردم.
هوش مصنوعی: او انگشتری را به او داد و گفت: این را ببر و به ورقه بده.
هوش مصنوعی: بگو که از تو این درد و رنج برایم به یادگار مانده است و این یادگار تو برای من تسکیندهنده نیست، بلکه فقط باعث اندوه من شده است.
هوش مصنوعی: من در روزگاری که از چرخ زمان میگذرد، تجربیات زیادی را دیدهام.
هوش مصنوعی: باید از دنیا و مشکلات آن دوری جست، زیرا هیچکس راهحلی برای مرگ نمیداند.
هوش مصنوعی: من به همان حالتی که از این دنیا آمدم باقی ماندم. اگر وجود من بد بود، مردم هم از بدیها رها میشدند.
هوش مصنوعی: نگو که برای رضای خدا از ازدواج من و کدخدا حرفی بزن.
هوش مصنوعی: تلاش کن تا اینکه از خوشبختی و سعادت به زندگی من نزدیک شوی و با آرامش بر سر قبر من بیایی.
هوش مصنوعی: اگر کسی از وضعیت من باخبر شود، دلش به درد میآید و به شدت نگران میشود.
هوش مصنوعی: آن خدمتکار خوشبخت در شب به سوی نامهای از آن عرب سرافراز رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.