آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
مرا، کام دل، ازنگاهی برآید
که از کنج چشم سیاهی برآید
کند گر نه بانگ جرس رهنمایی
چه از سعی کم کرده راهی برآید؟!
شب عید، چشمم ببامی است کز وی
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - تعریف شمشیر
درخشنده تیغ ابوالفتح خان
زلالی است از چشمه ی آفتاب
روان از سر سرکشان بگذرد
چو خونخواره دریاست، این قطره آب
از آن گیسوی عدل یابد شکنج
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - قطعه
شنیدم ز قیصر ستمدیدهای
چنین گفت چون قصر قیصر نماند
که: الحمدلله در روزگار
ستمکش بماند و، ستمگر نماند!
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - فی المقطعات
الا ای نسیم سحر، پیش از آن
که خیزد به تکبیر بانگ خروس
روان شو ز گیلان به ملک عراق
که شاهان در آنجا نوازند کوس
دیاری که حسرت به خاکش برند
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - و له فیه
ایا خان عاقل، که زنجیر من
به افسون و افسانه برداشتی
ازین پس نرنجی، چو رنجانمت
که زنجیر دیوانه برداشتی
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه
بیا ساقی، آن جام خورشید فام
که مانده است بر وی ز جمشید نام
بمن ده بپایان پیری مگر
ز سر گیرم این دور کآمد بسر
بیا ساقی، ای در کفت جام جم
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مغنی نامه
بیا نایی، آن نی که دهقان برید
ز هر پرده اش تنگ شکر درید
شکر خند لب بر لبش نه دگر
که بارش لبالب کنی از شکر
بیا نایی، ای یار فرخنده دم
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳
بنام خداوند جان و جهان
که برتر بود ز آشکار و نهان
خداوند جان و خداوند جسم
که بسته است از جسم بر جان طلسم
بر آرنده ی نه رواق بلند
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴
خرد راه جوی و خرد رهنمای
خرد دور بین و خرد دیر پای
خرد آشکارا کن هر نهان
خرد گر نبودی، نبودی جهان
خرد مجلس افروز میر و وزیر
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در نعت و منقبت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله
محمد که همتای او از نخست
سهی سروی از خاک آدم نرست
خدا را مطیع و جهان را مطاع
زهی خواجه گز فقر بودش متاع
پسند آمد «الفقر فخری» از او
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در کیفیت معراج رفتن آن جناب افضل التحیه و الثنا
شبی نور پرور سپهر برین
نه از ماه از نور ماه آفرین
فروزانتر از روز روشن شبی
که میتافت چون مهر هر کوکبی
چو رخسار لیلی فروزنده لیل
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷
کنم شکر ایزد، که چون سامری
نیم رهزن مردم از ساحری
قلم بر کفم رایت موسوی است
سخن بر لبم آیت عیسوی است
چه رایت؟ کزان شاه را بندگی است!
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸
یکی روز در ساحت گلشنی
گرفته سرچشمه ی روشنی
من و یکدو تن همدم نیکبخت
نشستیم در سایه ی یک درخت
ز یکدست هاتف نواساز من
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱
شبی میگذشتم ز ویرانهای
ز پا دیدم افتاده دیوانهای
نه دیوانه، فرزانهای حقشناس
چه دیو و چه دیوانه، زو در هراس
جهان گشتهای، خضرش از همرهان؛
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲
یکی کوه دیدم هم از دست راست
که از دامنش هر غباری که خاست
بر آراست گیسوی حور بهشت
سر زلف غلمان به عنبر سرشت
بدخشانه و بهرمان کان لعل
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۳
کشاورزی از هر طرف دشت کاو
عیان گنج گاوانش از پای گاو
پی دانه کشتن زمین می شکافت
که گنجوری از خاک امین تر نیافت
بآن کشته دادی از آن رود آب
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۴
بجایش یکی باغ دیدم شگرف
که فردوس از نزهتش بسته طرف
هوا، طاق سیمابی افراخته
زمین، فرش زنگاری انداخته
در آن باغبانان زرینه کفش
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۵
یک آتشکده دیدم افروخته
همه آتش اندل سوخت
فلک خاسته دودی از روزنش
براهیم و زردشت دامن زنش
شرر جابجا گشته پیدا ز دود
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۶
دگرباره دیدم بجای کنشت
یکی خانقه، رشک قصر بهشت
فضا دلگشا چون کف موسویش
هوا جان فزا چون دم عیسویش
همه آب از چشمه ی زمزمش
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۷
پس آنجا یکی دیر دیدم رفیع
مصور در آن نقشهای بدیع
بلورین قنادیلش افزون ز حصر
چو رخشان کواکب، درین هفت قصر
در آن تحفه ی هفت اقلیم وقف
[...]