دگرباره دیدم بجای کنشت
یکی خانقه، رشک قصر بهشت
فضا دلگشا چون کف موسویش
هوا جان فزا چون دم عیسویش
همه آب از چشمه ی زمزمش
همه خاک از پیکر آدمش
ز جان و دل پاک، خشت و گلش
خنک آنکه بودی در آن منزلش
تو گویی که آن بقعه ی بی عدیل
درو گر شدش نوح و بنا خلیل
بهر صفه اش، صوفی یی سینه صاف
زبان، پاکش از لوث لاف و گزاف
بهر گوشه درویشی آزاده بخت
زده تکیه بر پوست چون شه بتخت
همه رانده ی خلوت خاکیان
همه خوانده ی بزم افلاکیان
نه در سر هوائی، نه در دل شکی؛
برآورده چل اربعین هر یکی
همه عور، اما جنیبت کشان!
همه مور، اما سلیمان نشان!
همه سیم پاش و همه پشم پوش
همه دردمند و همه درد نوش
بدانش توانا، بتن ناتوان؛
ز هر خطه تا خط وحدت دوان
همه پا کشیده ز راه هوا
همه چشم پوشیده از ماسوا
زده پا بدنیا دم از دین همه
یکی جو، یکی گو، یکی بین همه!
چو ابدال، از عشق پیرایه شان
فتاده بخورشید و مه، سایه شان
یکایک قرین اویس قرن
زده حلقه پهلوی هم چون پرن
در آن حلقه، سر حلقه دانشوری
گدای درش، شاه هر کشوری
حریفی، بروی جهان کرده پشت
ظریفی، دلش نرم و دلقش درشت
بجام جهان بین زده پشت دست
ازو مست هشیار و هشیار مست
ز زهدش، کهن زال گیتی یله؛
ز گرگ فلک، پاسبان گله
ز تشریف شاهانش آسوده دوش
تن از ناقه ی صالحش پشم پوش
بریده سر خشم و شهوت بصبر
بصبر اختر آورده بیرون ز ابر
بپا داشت از موی سر سلسله
ز جا بر نیاوردیش زلزله
نجنبیدی آن شیخ از آرامگاه
مگر از دم مطرب خانقاه
دل مطربان چون بجوش آمدی
از ایشان یکی در خروش آمدی
ز جا خاستی و اصحاب و جد
چنان کز حدی ناقه ی اهل نجد
کشاندی چنان دامن پاک را
که در رقص آوردی افلاک را
همه دست افشان و من مانده محو
بحالی که دانی، نه سکر و نه صحو
مگر شیخ را در میان سماع
ز دست دل افتاد با دین وداع
نگاهی نهان دید از مهوشی
رهش گم شد از پرتو آتشی
دل و دین و دانش ز کف باخته
که از پردگی پرده نشناخته
چو صنعان سوی روم رفت از حجاز
نبردش بکوی حقیقت مجاز
از آن جا که شاه از شریک است دور
نسازد بانباز طبع غیور
ز دانش بجان غیر شاهیش
ز دریا برون داد جان ماهیش
مریدان سرافگنده در پای پیر
بمردند، دیدند چون مرگ میر
چنان کآدمی را ز سر زندگی است
چو سر رفت، تن را پراکندگی است
در افتاد آن قطب و آن دایره
ز هم ریخت چون بقعه ی بایره
ز پرواز طوطی شیرین نفس
پریدند آن طوطیان در قفس
پس از صوفیان خانقه شد خراب
شد آن چشمه ی زندگانی سراب
بریشان فرود آمد آن خانقاه
به ایزد برم هم ز ایزد پناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف فضایی روحانی و معنوی میپردازد که در آن خانقاه به جای مکانهای مذهبی تبدیل شده و ویژگیهای بهشتی دارد. شاعر به زیبایی و دلگشایی این مکان اشاره میکند و از حال و هوای صوفیان و دراویش در آنجا میگوید. او به صفای دل و نیت پاک آنها اشاره دارد و بیان میکند که همه کسانی که در این مکان حضور دارند، از دنیا و هوا و هوس فاصله گرفته و در پی حقیقت و معنا هستند. در نهایت، شاعر به شور و حال درونی و کمحوصلگی مریدان اشاره میکند و به تخریب تدریجی این خانقاه و پایان آرامش آن میپردازد. این متن از غنای معنوی و تصوف بسیار بالایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: بار دیگر دیدم که به جای مکان عبادت تو، یک خانقاه است که حسرت قصر بهشت را به دل میآورد.
هوش مصنوعی: فضا مانند دستان موسای پیامبر دلنشین و دلگشاست، و هوای آن به حدی نشاطآور است که مانند دم عیسی پروانگان را زنده میکند.
هوش مصنوعی: تمامی آبها از چشمهی زمزم اوست و همه خاکها از جسم و وجود آدمی او نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که با جان و دل پاک در آن منزل سکنی گزیده، خشت و گل آنجا برایش خنک و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این مکان، از نظر بزرگی و اهمیت، مانند بقعهای است که هیچکس مانند آن وجود ندارد. اگر نوح و ابراهیم در آنجا حضور داشته باشند، به معنی این است که آنجا واقعاً جایگاهی ویژه و باارزش است.
هوش مصنوعی: برای جلوهگریاش، عارفی با دل پاک و زبانی بدون آلودگی از سخنان بیهوده و بزرگنمایی حضور دارد.
هوش مصنوعی: در گوشهای، فردی آزاد و بیقید و شرط به راحتی نشسته است و بر روی جلدی یا پشتی استراحت میکند، مانند یک پادشاه که بر تختش تکیه زده باشد.
هوش مصنوعی: تمام کسانی که از کارهای دنیایی طرد شدهاند، در واقع دعوت شده به مهمانی آسمانیها هستند.
هوش مصنوعی: نه آرزوی خاصی در ذهن دارم و نه شکی در دل. هر کدام از چهل روز، خواستهای محقق شده است.
هوش مصنوعی: همه نقصهایی دارند، اما تو با خصوصیات ویژهای جلوه میکنی! همه مانند موریانهاند، اما تو نشانی از سلیمان داری!
هوش مصنوعی: همه به نوعی دچار مشکل و رنج هستند، برخی با ظاهری زیبا و برخی دیگر با ظاهری ساده، اما در نهایت همه با درد و رنج دست و پنجه نرم میکنند.
هوش مصنوعی: با علم و دانش برتر، بر جسم ضعیف چیره میشوی؛ از هر نقطه تا جایی که وحدت وجود دارد، حرکت میکنی.
هوش مصنوعی: همه از مسیر خواستهها و آرزوهای خود کنار کشیدهاند و به چیزهای دیگر توجهی ندارند.
هوش مصنوعی: به دنیای جدید پا گذاشتهایم، در این زمان همگی باید یکصدا باشیم و همنوا. هر کس باید حرفش را بزند، ببیند و بشنود.
هوش مصنوعی: مانند افراد دیندار و عارف که از عشق و محبت خالی شدهاند، سایههایشان در برابر خورشید و ماه محو شده است.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به مانند اویس قرنی، در کنار او به یکدیگر پیوستهاند و همگی مانند مرواریدها در یک رشته جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: در آن گردهمایی، کسی که در رأس دانش و علم قرار دارد، مانند گدای درِ خانهاش میباشد؛ او همچون فرمانروایی است که بر هر سرزمینی سلطنت میکند.
هوش مصنوعی: یک رقیب سرسخت در دنیا وجود دارد که با ظاهری نازک و شکننده، دل بزرگ و لطیفی دارد. لباسش شاید بزرگ و متفاوت به نظر آید، اما در واقع درونی نرم و مهربان دارد.
هوش مصنوعی: عقل خود را از دنیای مادی و ظاهری جدا کردهام و به عمق حقایق دست یافتهام. اکنون به حالت خاصی رسیدهام که در آن هم هشیارم و هم در حالتی شبیه به مستی از درک عمیق لذت میبرم.
هوش مصنوعی: از پارسایی او، کهنترین مردان جهان به راحتی زندگی میکنند؛ و از خشم آسمانی، نگهبان گلهها و مخلوقات است.
هوش مصنوعی: از راحتی و مقام شاهان، بدن از زین ناقه صالحش نرم و راحت است.
هوش مصنوعی: با کنترل خشم و خواستههای درونی، با صبر و تحمل، ستارهای درخشان را از پشت ابرها به نمایش گذاشتهای.
هوش مصنوعی: مراقب باش که موهای سر تو باعث نلرزد و هنگام حرکت از جایت بلند نشوی.
هوش مصنوعی: این شیخ از آرامگاهش تکان نخورد، مگر اینکه صدای ساز مطرب در خانقاه او را به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: زمانی که دل نوازندگان از شوق و احساس برآشفت، یکی از آنها شروع به نواختن کرد و صدای خوش آن بلند شد.
هوش مصنوعی: تو از جا برخاستی و همراهان به گونهای شدند که مانند شتری هستند که از حد و مرز خودش فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: شما دامن پاک خود را به گونهای کشاندید که ستارهها و آسمان را به رقص درآوردید.
هوش مصنوعی: همه در حال شادی و ابراز خرسندی هستند، اما من در حالت ویژهای ماندهام که فقط تو میدانی؛ نه در حالت مستی هستم و نه در حالت هوشیاری.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است در حین رقص و سماع، شیخ ناگهان از دل خود جدا شده و از دین و ایمانش فاصله بگیرد؟
هوش مصنوعی: در دیدی پنهان، نگاهی از زیبایی او به من افتاد و به دلیل درخشش آن، راهی که میرفتم گم شد.
هوش مصنوعی: دل و ایمان و دانش را از دست دادهام، زیرا کسی که به بندگی و عبودیت نرسیده، به حقیقت و اصول زندگی آشنا نیست.
هوش مصنوعی: وقتی هنرمندان از حجاز به سوی روم رفتند، در مسیرشان با واقعیت و حقیقت روبهرو شدند.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه شاه از طرف همپیمانان خود بهرهمند است، اجازه نمیدهد که رقیب او را از مقامش دور کند و تحت تأثیر قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: از دانش برای جان غیر پادشاهی به گونهای استفاده کرد که مانند ماهیای از دریا خارج شد.
هوش مصنوعی: پیروان ناامید و غمزده در برابر استادشان جان خود را از دست دادند، چونکه مرگ را چنان نزدیک دیدند.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان جانش را از دست میدهد، فقط تکههای پراکندهٔ بدنش باقی میماند و دیگر هیچ نشانی از وجودش نخواهد بود.
هوش مصنوعی: آن قطب و دایره به هم برخورد کردند و مانند یک بنا که خراب شده است، به هم ریختند.
هوش مصنوعی: به دلیل آواز دلنشین طوطی، دیگر طوطیها هم از قفس فرار کردند.
هوش مصنوعی: بعد از آنکه عارفان و زاهدان به خانقاه رفتند، چشمهی زندگی که همیشه زلال و تازه بود، تبدیل به سراب شد و دیگر حقیقی و زنده نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه آن خانقاه بر ایزد نازل شد، از ایزد به من هم پناه داده شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.