سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در مدح امیر سیفالدین (محمد)
شکر و فضل خدای غزوجلکه امیر بزرگوار اجل
شرف خاندان و دولت و ملکخانه تحویل کرد و جامه بدل
دیوش از راه معرفت میبردملکش بانگ زد که لاتفعل
نیکبختان به راحت ماضینفروشند عیش مستقبل
حاصل لهو ولعب دنیا چیست؟نام زشت و خمار و جنگ و جدل
جای دیگر نعیم بار خدایچشمهٔ سلسبیل زند منبل
نه تو بازآمدی که بازآوردحسن توفیقت از […]

عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » غزل
ای ملامت کنان بیحاصلسعی کمتر کنید در باطل
هستم آشفته بر رخی، که بروشد پری واله و ملک مایل
هست وصف جمال و نعت لبشبرتر از فکر سامع و قایل
دل دیوانه در سر زلفشکی به زنجیرها شود عاقل؟
هرکه یکبار در همه عمرشالتفاتی کند، شود مقبل
از خیالش چه شاکرم! کو نیزنیست از حال عاشقان غافل
ای صبا، ای صبا، […]

عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » غزل
ای ز روی تو آفتاب خجلوز لبت آب زندگی حاصل
عاشقان را خیال عارض تودر شب تیره نور دیده و دل
زانکه روی تو را ز غایت لطفبرگ گل شرمسار و لاله خجل
ز آرزوی قد تو سرو سهیخشک بر جای مانده پا در گل
ای لبت را اسیر آب حیاتوی رخت را غلام شمع چگل
از برای کمند گیسویترشتهٔ […]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲
صدامید از تو داشتم در دلده که از صد یکی نشد حاصل
دارم ای گل شکایت بسیارگفتن آن حکایت مشکل
شمع حسنت فروغ هر مجلسماه رویت چراغ هر محفل
لالهرویان ز ساغر خوبیهمه سرخوش تو مست لایعقل
مست و خنجر کشی و بیپرواشوخ و عاشق کشی و سنگین دل
در هلاکم چه میکنی تعجیلای طفیل تو عمر مستعجل
پیش پایت نهم […]

شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۴
حاصل ما دل است و حاصل دل
درد عشقست بنگر این حاصل
درد عشقش بیان کنم چه بود
مشکل حل و حل هر مشکل
گوشهٔ دل سرای اوست ولی
عشق لاخارج است و لاداخل
عاقبت بازگشت جمله به ماست
بوالعجب حق به حق شود واصل
بحر عشقش به ما چو موجی زد
هم ز ما شد حجاب ما حائل
جسم و جان را به جزو […]

شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۸۸
علماء رسوم می بینم
همه را علم هست و نیست عمل
روز و شب عمر خویش صرف کنند
در پی قال و قیل و بحث و جدل
همه تجهیل هم کنند تمام
بله تکفیر یکدگر به مثل
عامیان عالمان چنان بینند
لاجرم کار دین بود به خلل
عمل و علم جمع کن با هم
که چنین گفته اند اهل دل
ترک این لقمهٔ حرام بگو
تا […]

کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۲۳ - ایضا له
هیچ حاصل ز فضل و دانش نیست
اندرین روزگار بی حاصل
کلک را گو برو به اب سیاه
تو و آن کو به فضل شد مایل
گر شود تیر جعبۀ مریّخ
تیر چرخ آن زمان شود مقبل
ز احتراق و رجوع باز رهد
ور بر مشتری کند منزل
دست در نیزه زن که در این دور
نیست بی نیزه رونق عامل

کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۲ - و قال ایضاً
ای زمین تو آسمان زحل
آستان تو قبله گاه امل
سقف مرفوع و خانۀ معمور
با وجود تا ضایع و مهمل
روی آئینه های گردون را
عکس دیوار تو همی صیقل
ماه و خورشید را مقرنس تو
چون دو خشتک گرفته زیر بغل
دست زوار و حلقۀ در تو
هر دو بایکدیگر چو گوی انگل
در بر شمسهای تو مه و مهر
چون بر کیمیاست نقد […]
