گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

منزل ار یار قرین است چه دوزخ چه بهشت

سجده‌گه گر به نیاز است چه مسجد چه کنشت

جای آسایش مشتاق چه هامون و چه کوه

رهزن خاطر عشّاق چه زیبا و چه زشت

عشقبازی نه به بازی‌ست که دانندهٔ غیب

[...]

خواجوی کرمانی
 

حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳ - ماده تاریخ وفات تورانشاه (میل بهشت = ۷۸۷)

 

آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه

که در این مزرعه جز دانهٔ خیرات نکشت

ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف

که به گلشن شد و این گلخن پر دود بهشت

آنکه میلش سوی حق‌بینی و حق‌گویی بود

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰

 

عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت

که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۰

 

برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت

که خدا در ازل از اهل بهشتم بسرشت

یک جو از خرمن هستی نتواند برداشت

هر که در کوی فنا در ره حق دانه نَکشت

تو و تسبیح و مصلا و ره زٌهد و صلاح

[...]

حافظ
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

ای که بردی تو به خوبی گرو از حور بهشت

مصحف روی تو را خامه تقدیر نوشت

آیتی از ورق حسن تو هر کس که بخواند

سر توحید عیان گشتش و تقلید بهشت

در ازل حق به چهل صبح به مهرت ای جان

[...]

نسیمی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴۳

 

عیب رندان مکن این زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴۳

 

مطبخی باز مگر طینت ماهیچه سرشت

که شد از نکهت قیمه همه عالم چو بهشت

می رسد سرکه به بغرا و به کاچی دوشاب

«هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت»

گرده میده مکن جمع تو با نان شعیر

[...]

صوفی محمد هروی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۲۵ - خواجه حافظ فرماید

 

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت

عیب قطنی مکن ای اطلس پاکیزه سرشت

تار او چونکه بپود تونخواهند نبشت

تو اگر توت نسب داری و او گر پنبه

[...]

نظام قاری
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲ - ایضا له

 

دم نقد است مرا کوی مغان باغ بهشت

می کوثر به کف مغبچه حور سرشت

لوح رخسار تو آمد سبقم روز ازل

کلک قدرت چو سواد خط سبز تو نوشت

باده ده زانکه ز هر خانه سوی حق راهست

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴ - تتبع خواجه

 

من و میل الف قامت آن حورسرشت

بر سرم چون که قضا در ازل این حرف نوشت

چشم دارم که دهد پیر مغان از سر خم

چو به رندان لحد زیر سرم باید خشت

مطلب نخل وفا از چه که دهقان قضا

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۱۰

 

طالب وصل ترا خانه چه کعبه چه کنشت

مست دیدار ترا جای چه دوزخ چه بهشت

دست بیچون کرم طینت ما روز ازل

ز آتش عشق وز آب خم و پیمانه سرشت

هرچه در هر دو جهان صورت هستی دارد

[...]

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

هست با خلعت گلگون قدت ای حور سرشت

الفی کش قلم صنع به شنگرف نوشت

جامه گلگون من آن طرفه نهالیست که دهر

آبش از خون جگر داد از آن روز که کشت

خلعت آل تو آن آتش ابراهیم است

[...]

فضولی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

بسا منکر که آمد تیغ در مشت

مرازد تیغ وشمع خویش را کشت

شیخ بهایی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹

 

گر به دیرم طلبد مغبچه ی حور سرشت

بیم دوزخ برم از یاد جو امید بهشت

نسبت سبحه و زنار دو صد رنگ آمیخت

ور نه این رشته ی پیمانست که آدم بسرشت

عشرت رفته مجو باز، که دهقان فلک

[...]

عرفی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - باز فرستادن خربزه

 

کام بخشا! ز تو شد خربزه ای لطف مرا

همچو حوران بهشتی خوش و پاکیزه سرشت

داده دهقان عوض آب به او شربت قند

«هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت»

چون تو شیرینی هر حرف نکو می دانی

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۶

 

پشت آیینه بود پرده مستوری زشت

زاهد از کعبه همان به که نیاید به کنشت

اختر ما ز سیه روزی طالع داغ است

دیده شور خورد خون جگر از رخ زشت

عشق تردست تو دهقان غریبی است که تخم

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

مهر پیغمبر و آلش چه بود تخم بهشت

حق تعالی به کرم در ازل این حرف نوشت

خرم آن مزرعه دل که در او این کارند

بی‏سعادت که چنین دهقنت از دست بهشت

من به دل کاشتم این مهر تو خود می‏دانی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

مهر پیغمبر و آلش چه بود تخم بهشت

حق تعالی به کرم در ازل این حرف نوشت

خرم آن مزرعه دل که در او این کارند

بی‏سعادت که چنین دهقنت از دست بهشت

من به دل کاشتم این مهر تو خود می‏دانی

[...]

فیض کاشانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

بر سر خود دهدم جا، خم پاکیزه سرشت

خاکم آن روزکه درمیکده خواهد شد خشت

بار دیگر کندش کاتب اقبال، رقم

هر چه بر صفحهٔ ما، خامهٔ تقدیر نوشت

همّتی بدرقه، ای پیر خراباتکه باز

[...]

حزین لاهیجی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

باز بنهاد به سر خسرو خم افسر خشت

عنقریب است که گیتی شود از وی چو بهشت

از تو ای ساغر می، می شنوم بوی بهشت

پیر دیرت مگر از خاک خرابات سرشت

دست قدرت چو ز رحمت گل میخانه سرشت

[...]

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode