گنجور

 
سلیم تهرانی

کام بخشا! ز تو شد خربزه ای لطف مرا

همچو حوران بهشتی خوش و پاکیزه سرشت

داده دهقان عوض آب به او شربت قند

«هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت»

چون تو شیرینی هر حرف نکو می دانی

«مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت»

بود چون لایق بزم تو، مناسب دیدم

کز بهشت آمده را باز فرستم به بهشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode