خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰
بده آن راح روان پرور ریحانی راکه به کاشانه کشیم آن بت روحانی را
من بدیوانگی ار فاش شدم معذورمکان پری صید کند دیو سلیمانی را
سر به پای فرسش در فکنم همچون گویچون برین در کشد آن ابلق چوگانی را
برو ای خواجه اگر زانکه بصد جان عزیزمیفروشند بخر یوسف کنعانی را
گر تو انکار کنی مستی ما […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷
گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
عرق شرم نشوید خط پیشانی را
لنگر درد به فریاد دل ما نرسید
تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟
دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است
نیست از باد خطر تخت سلیمانی را
جان محال است که در جسم بود فارغبال
خواب، آشفته بود مردم زندانی را
جامه ای نیست به اندام تو چون […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸
خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را
از دل گرم برافروز شبستانی را
گریه با سینه سوزان چه تواند کردن؟
نکند آبله سیراب، بیابانی را
باده خوب است به اندازه ساغر باشد
چه کند بلبل بی ظرف، گلستانی را؟
تا نرفته است سر رشته فرصت از دست
به که شیرازه شوی جمع پریشانی را
گر همه خانه کعبه است، که تعمیر مکن
تا […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹
عیش داند دل سرگشته پریشانی را
ناخدا باد بودکشتی توفانی را
اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت
از بن چاه برآر این مهکنعانی را
عشق نبود به عمارتگری عقل شریک
سیل ازکف ندهد صنعت ویرانی را
ازخط و زلفبتان تازهدلیل استکه حسن
کرده چتر بدن اسباب پریشانی را
بار یابی چو به خاک درصاحبنظران
چین دامان ادبکن خط پیشانی را
ریزش اشکندامت ز سیهکاریهاست
لازم است […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱
هرکجا نسخهکنند آن خط ریحانی را
نیست جز نالهکشیدن قلم مانی را
پیش از آنکز دم شمشیر تو نم بردارد
شست حیرت ورق دیدهٔ قربانی را
مطلب شوخی پرواز ز موج گهرم
به قفس کردهام امید پرافشانی را
اشک ما صرف تبهکاری غفلت گردید
ریخت این ابر سیه جوهر نیسانی را
جاه با بندگی آب رخ دیگر دارد
عزت افزود ز زنار سلیمانی را
چشمم […]

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود
با من سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو
وحشت آباد مکن خاطر ویرانی را
عشق در دل چه خیال است که پنهان گردد؟
پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را
هرکه آسودهٔ خاک است برآید چو سپند
آه اگر […]
