ای که بس بی خبری عالم انسانی را
کرده بر خویش روا خصلت حیوانی را
کیست آن کس که به حیوان کند اثبات شرف
آنکه دارد صفت خاصه رحمانی را
حسن و قبح همه کس بنگر و خاموش نشین
رو، ز آئینه بیاموز تو حیرانی را
اگر امروز ز درویش وز شاهت خبر است
بگدائی بخری حشمت سلطانی را
نفسی نفس دغا پیشه اگر رام کنی
عین رحمانی و بندی دم شیطانی را
مدعی نقص کمالات مرا گفت چه باک
اهرمن خیره شود صنعت یزدانی را
ای که در عالم جسمی به حقیقت پابست
جسم حائل نشود باطن نورانی را
نیمه شب با رخ چون روز چو روشن گذری
نور باران کنی از رخ شب ظلمانی را
دل در آن شور که من در قفس سینه تنگ
شرمگین کرده ز رخ یوسف کنعانی را
زاهد این حیله و طامات و خرافات بنه
مرد دانا نخرد سکه نادانی را
گر نهی پا بسر چرخ بدین حسن و جمال
چرخ ثور و حمل آرد صف قربانی را
صلح کل باش و دل از وسوسه جنگ بشوی
تا چو دیوان نکنی خدمت دیوانی را
از پی نزع صلاح آمر کل فرمان داد
کیست گردن ننهد حکم جهان بانی را
داغ را پخته بسوزم جگر ای پخته خام
تا تو زینت نکنی صفحه پیشانی را
«حاجب » از پرده اوهام برون مینه گام
تا بداند همه کس معنی روحانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد انسانیت و ویژگیهای آن میپردازد و آن را در مقایسه با ویژگیهای حیوانی قرار میدهد. شاعر به انسانی که از خصلتهای معنوی و رحمانی دور شده است، یعنی به ظاهر گراییده، انتقاد میکند. او از مردم میخواهد که حسن و قبح را در اعمال خود بسنجند و از دچار شدن به توهمات و خرافات خودداری کنند. در این راستا، شاعر به اهمیت صداقت، نور باطنی و شناخت واقعی اشاره میکند و هشدار میدهد که ظواهر نمیتوانند حقیقت را پنهان کنند. همچنین به تلاش برای بهبود روابط انسانی و بخشیدن به صلح و همدلی تأکید میکند. در نهایت، او به انسانها یادآوری میکند که باید از کثرت بدیها و وسوسهها دوری کنند و به سوی حقیقت و روحانیت بروند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر نادانی خود، ویژگیهای انسانی را از دیگران دریغ کردهای و به صفات حیوانی خود بسنده میکنی.
هوش مصنوعی: کیست آن کس که بتواند برتری موجودات را به حیوانات ثابت کند، در حالی که موجودی هست که ویژگیهای خاص و رحمتآمیز دارد؟
هوش مصنوعی: به رفتار و ویژگیهای خوب و بد دیگران خوب توجه کن و خاموش بمان. از آینه عبرت بگیر و یاد بگیر که چگونه دچار سردرگمی نشوی.
هوش مصنوعی: اگر امروز به حال درویش و شاه خبری داری، پس بیدریغ به خریدن تجملات سلطنتی بپرداز.
هوش مصنوعی: اگر نفس فریبکار خود را رام کنی، به جای غفلت و شیطنت، به رحمت و آرامش دست پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: مدعی که به من میگوید عیبهای کمالات من چیست، باید بداند که حتی اگر شیطان نیز به کارهای هنری خداوند نگاه کند، دچار حیرت میشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که با وجود اینکه در این جهان جسمانی زندگی میکنی، روح پاک و نورانیات به جسمت وابسته نیست و نمیگذارد که ظاهر مادی بر باطن روشن تو تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: در نیمه شب، با چهرهای مانند روز، به آرامی عبور میکنی و با نوری که از چهرهات ساطع میشود، ظلمت شب را روشن میکنی.
هوش مصنوعی: دل من به شدت در قفس سینهام نگران و مضطرب است، به طوری که از دیدن زیبایی چهره یوسف کنعانی شرمنده شدهام.
هوش مصنوعی: ای زاهد، این تزویرها و دروغها و افکار بیپایه را کنار بگذار؛ زیرا انسان حکیم و آگاه هرگز فریب نادانی را نمیخورد.
هوش مصنوعی: اگر پا بر روی سر گردونه (آسمان) بگذاری، به خاطر این زیبایی و جذابیت، ستارههای ثور و حمل، صفی از قربانیان را خواهند آورد.
هوش مصنوعی: در زندگی آرام و صلحآمیز باش و از فکر کردن به جنگ و دعوا دوری کن، تا مانند افرادی که دیوانه هستند، به کارهایی که نباید انجام دهی، نپردازی.
هوش مصنوعی: در پی مشکلاتی که پیش آمده، کسی که در رأس امور است، فرمان داد که کیستی است که حاضر نباشد به دستورات و قوانین حاکم جهان گوش فرادهد.
هوش مصنوعی: من میخواهم با سوزانیدن داغی که در دلم است، جگر سوختهام را آرام کنم. تو که خامی، چرا به خودت زحمت میدهی که زیبایی خود را در جلو پیشانیات به نمایش بگذاری؟
هوش مصنوعی: از پردههای تصورات و خیالات بیرون بیا و شروع کن به قدم گذاشتن، تا همه بتوانند معنا و حقیقت روحانی را بفهمند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بده آن راحِ روانپرورِ ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را
من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را
سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی
[...]
گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
عرق شرم نشوید خط پیشانی را
لنگر درد به فریاد دل ما نرسید
تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟
دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است
[...]
عیش داند دل سرگشته پریشانی را
ناخدا باد بودکشتی توفانی را
اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت
از بن چاه برآر این مهکنعانی را
عشق نبود به عمارتگری عقل شریک
[...]
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود
با من سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو
[...]
چند غواص بری گوهر عمانی را
طلب از شط قدح جوهر رمانی را
نقش روی تو به چین برده مبرهن کردم
تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را
به نگه راز درون مردم چشمت دانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.