عجبی نیست مر آن آیت ربانی را
گر کند زنده ز نو حکمت لقمانی را
ای بتاریک شب کفر برافروخته باز
پدرت در ره دین شمع مسلمانی را
اگر آن آیت رخشنده هویدا نشدی
کس نخواندی زورق آیت فرقانی را
تو از آن شاخ برومند بزادی که ز فضل
درس توحید دهد نخله عمرانی را
حجج بالغه شرع بیاراست چنانک
شست از صفحه دین حکمت یونانی را
توئی آن عاقله دور مه و مهر که عقل
نزد فرهنگ تو گیرد ره نادانی را
ملکات کلمات تو بنیروی مآل
عقل بالفعل کند طبع هیولانی را
تا به میدان خرد اسب هنر تاخته ای
دست بستی به قفا فاضل میدانی را
رقمت ناسخ ریحان خط لاله رخان
بر شکسته خط طغرای صفاهانی را
دم عیسی ز عقیق لب لعل تو وزد
گهرت خیره کند تاج سلیمانی را
حجة الاسلام آمد لقبت زانکه بخلق
بشناسانی مر حجت یزدانی را
بنده آن رتبه ندارد که تو در چامه خویش
در حق وی کنی اینسان گهر افشانی را
لیک در سایه مهرت بشعیری نخرم
زین سپس مخزن شعر حسن هانی را
چند فرسوده کنم طبع بهل تاببرند
چامه غیداء و آن ملحفه قانی را
سرو سامان شهی دارم و در بندگیت
به فلک یاد دهم بیسر و سامانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با زیبایی به ستایش عقل و حکمت میپردازد و به ویژگیهای یک فرد برجسته که به عنوان نماینده دین و علم شناخته میشود، اشاره میکند. شاعر بر این باور است که این فرد (که بهطور خاص به عنوان "حجة الاسلام" شناخته شده) پایهگذار آموزهها و تفکرات بلند خود است و میتواند دیگران را به سوی روشنایی دین و توحید هدایت کند. او همچنین به ارزشهای فرهنگ و حکمتهای باستانی اشاره کرده و تأکید میکند که این شخصیت برجسته نهتنها در علم و دانش، بلکه در اخلاق و معنویت نیز درخشان است. در نهایت، شاعر ابراز میکند که خود را در مقایسه با این مقام والا، کوچک میبیند و تأکید میکند که در سایهی این شخصیت، احساس ناتوانی میکند، اما همچنان در تلاش است تا در عرصه شعر و ادب سهمی داشته باشد.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که نشانههای الهی، اگر دوباره به زندگی برگردند، میتوانند حکمت لقمان را بازتولید کنند.
هوش مصنوعی: ای شب تار و کفر که شعلههات برافروخته شده، اکنون پدرت دوباره در مسیر دین، روشنی مسلمانی را میآفریند.
هوش مصنوعی: اگر آن نشانه درخشان آشکار نمیشد، هیچکس نمیتوانست کشتی آیت قرآنی را به درستی دریابد.
هوش مصنوعی: تو از آن درخت تنومند به دنیا آمدی که از نعمت علم و دانش توحید، نخل عمرانی را سیراب میکند.
هوش مصنوعی: علمای بزرگ دین، با دلایل قوی و روشن، توانستند به گونهای دین را زینت بخشند که حکمت یونانی را از دامنه دین بهکلی پاک کنند.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که با حکمت و درک خود، همچون ماه و خورشید درخشان هستی و عقل و دانش به واسطهی تو میتوانند از نادانی به سوی حقیقت راه پیدا کنند.
هوش مصنوعی: نیروهای کلمات تو باعث میشود که طبیعت خام به طور فعال به سمت عقل و درک واقعی هدایت شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که استعداد و هنر را به نمایش گذاشتهای و در عرصه خرد و دانش فعالیت میکنی، خود را از کنار فاضل و دانشمند دور کردهای.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلانگیزی خطوط و نگارشها اشاره دارد. در آن از قلم و نوشتهای منحنی که بر روی گل ریحان و لالههای زیبا قرار گرفته، صحبت میکند. همچنین به تحریر و خوشنویسی یک اثر هنری با نقش و نگار خاص اشاره میکند که جلوهای خیرهکننده و خاص دارد. به نوعی، شاعر از زیبایی و هنرمندی در خط و خوشنویسی سخن میگوید و این هنر را ستایش میکند.
هوش مصنوعی: نسیم عیسی از لبهای زیبا و گرانبهایت به مشام میرسد و زیبایی تو آنقدر خیرهکننده است که حتی تاج سلیمان را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: حجة الاسلام، تو به عنوان کسی شناخته میشوی که مردم را به راهنمایی و شناخت حجت خداوند میکشی.
هوش مصنوعی: من آن مقام و ارزش را ندارم که تو در شعر و نوشتهات اینگونه درباره من تمجید و ستایش کنی.
هوش مصنوعی: اما من هیچ چیزی را در زیر سایه محبت تو، حتی اگر به اندازه یک بیت شعر باشد، نمیخرم. از این پس، مخزن شعر زیبای هانی را نیز نخواهم طلبید.
هوش مصنوعی: چند بار دیگر خود را خسته کنم تا بتوانم شعری لطیف بسرایم و آن پوشش زیبا را به تصویر بکشم.
هوش مصنوعی: من در حیات خود، شکوه و عظمت یک پادشاه را دارم و در خدمتگزاری به تو، به آسمان نشان میدهم که چه بیسر و سامان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بده آن راحِ روانپرورِ ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را
من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را
سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی
[...]
گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
عرق شرم نشوید خط پیشانی را
لنگر درد به فریاد دل ما نرسید
تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟
دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است
[...]
عیش داند دل سرگشته پریشانی را
ناخدا باد بودکشتی توفانی را
اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت
از بن چاه برآر این مهکنعانی را
عشق نبود به عمارتگری عقل شریک
[...]
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود
با من سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو
[...]
چند غواص بری گوهر عمانی را
طلب از شط قدح جوهر رمانی را
نقش روی تو به چین برده مبرهن کردم
تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را
به نگه راز درون مردم چشمت دانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.