سزد ار سجده برد میر فراهانی را
گر ز خاقان گذرد مرتبه خاقانی را
ای امیر قرشی زاده کت اعجاز سخن
بند بر ناطقه زد منطق سحبانی را
گر برند اینگهر نظم تو در سوق عکاظ
کس پشیزی نخرد سلعه ذبیانی را
عرق از خجلت تشبیب تو از نیل گذشت
چهره طبع منوچهری دمغانی را
مدعی گو گله کم کن که بهر خس ندهد
فیض روح القدسی رتبه حسانی را
شعرا را همه گر سحر حلال است حدیث
دیده بگشا و ببین آیت عمرانی را
تا نیامد بسخن نطق تو معلوم نبود
کابرنیسان ز که آموخت درافشانی را
گر شود ختم سخن بر تو امیری چه عجب
کاخرین پایه همین است سخندانی را
کوس تسخیر فروکوب که در کشور نظم
بخت بر نام تو زد سکه قاآنی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف مقام و جایگاه خاص میر فراهانی در هنر سخنوری و شعر میپردازد. شاعر با تحسین از او میگوید که اگر میر فراهانی به مقام خاقان برسد، شایسته است. او خصوصیات خاصی از امیر قرشی زاده را ستایش میکند و بیان میکند که اگر آثار او در بازار شعر، مثل بازار عکاظ باشد، هیچکس توجهی به آن نخواهد کرد. همچنین اشاره میکند که شعرش، بر خلاف دیگر شاعران، از خجلت و زیبایی خاصی برخوردار است. شاعر در نهایت از اهمیت نطق و بیان او سخن میگوید و میافزاید که اگر او به امیری برسد، جای تعجبی ندارد زیرا مقام بلندی در سخنوری دارد. در آخر، به تسخیر کردن دنیای شعر و نامآوری او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به میر فراهانی سجده کند، سزاوار است؛ چرا که او از مقام و مرتبه خاقانی بالاتر رفته است.
هوش مصنوعی: ای امیر عرب نسب، لباس شگفتی را بر تن کردهای و بر دلهای مردم کلامی دلنشین و شگفتانگیز زدهای.
هوش مصنوعی: اگر در این جا نظم تو را به بازار عکاظ ببرند، هیچکس به خاطر شعر تو حتی یک پشیز هم خرج نمیکند.
هوش مصنوعی: خجالت من از زیباییهای تو باعث شد که عرق عرق عرق کند و رنگ چهرهام را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: مدعی میگوید که باید از تعداد گلایهها کم بکنی؛ چرا که به خاطر از دست رفتن فرصتها، نعمت روحالقدس به کسی نمیرسد که مقام حسانی را داشته باشد.
هوش مصنوعی: شعرای بزرگ و صاحب سحر، همگی حقیقتی را درک کردهاند. برای آگاهی از این حقیقت، به آنچه در دنیای اطراف وجود دارد نگاه کن و نشانههای زنده بودن و شکوفایی را ببین.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سخن نگفته بودی، مشخص نبود که تو این هنر بیان و سخنوری را از چه کسی یاد گرفتهای.
هوش مصنوعی: اگر سخن به تو و امارت ختم شود، چه تعجبی دارد که سرانجام این است که پایه و اساس یک سخندان در این مقام قرار دارد.
هوش مصنوعی: به صدا درآور که فرمانروایی به دقت در سرزمین خوشبختی به نام تو اعتبار بخشیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بده آن راحِ روانپرورِ ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را
من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را
سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی
[...]
گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
عرق شرم نشوید خط پیشانی را
لنگر درد به فریاد دل ما نرسید
تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟
دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است
[...]
عیش داند دل سرگشته پریشانی را
ناخدا باد بودکشتی توفانی را
اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت
از بن چاه برآر این مهکنعانی را
عشق نبود به عمارتگری عقل شریک
[...]
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود
با من سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو
[...]
چند غواص بری گوهر عمانی را
طلب از شط قدح جوهر رمانی را
نقش روی تو به چین برده مبرهن کردم
تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را
به نگه راز درون مردم چشمت دانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.